ماهـان عــ❤ــزیزتر از جانماهـان عــ❤ــزیزتر از جان، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

▒▓♥ ماهان عشـ❤ــق ♥▓▒

بسیار سفر باید.

سلام ستاره من!    از وقتی خدا درخشانترین ستاره ش رو به من هدیه داد یه دنیا مشغله ذهنی مادرانه و شیرین رو نیز در کنارش بهم داد.از ساده ترین حرکات و کارها بگیر تا سخت ترین تصمیم ها.از تفریح و شادی بگیر تا خدای نکرده درد و رنج.همیشه کنار همه اینا یه جمله هست:"من مامانم."و این جمله کوتاه بار مسئولیت بزرگی رو روی دوش من (و هر مادر دیگه) میذاره.     اگه بتونم کاری کنم که تو خوشحال بشی،شادی خودم چند برابره و اگر نتونم از عهده اون کاری که باید برات انجام میدادم بر بیام ،عذاب وجدانم حسابی داغونم میکنه.     یکی از همین مواردی که باعث میشد وجدانم به شدت دردناک باشه،مسافرت نبردن تو هست.به...
29 شهريور 1391

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

سلام خدا جونم !    بی مقدمه بگم ممنونم.شکرت.منت بر سرم گذاشتی و نعمتت را بر من تمام کردی.فرشته ای از آسمان به زمین فرستادی که مرا به آسمان برد.4 سال است که بهشت را زیر پای من نهادی و بی نظیری را نصیبم کردی که در رؤیاهایم نیز دست نیافتنی بود چه برسد به بودنش در لحظه لحظه هایم.    نفسم را به نفسش بند کردی،الهی نفست در نفسش باد.دستانش را در دستانم نهادی،ید الهیت همواره پشتیبانش باد.قدمهایم را همگام قدمهایش کردی،الهی که همواره در راه تو قدم بردارد.    اعتراف میکنم بلد نیستم آنطور که باید مادری کنم،اما خوشحالم که تو را دارم که میدانی چطور خدایی کنی.پس لطف کن هر جا برایش کم گذاشتم جبران کن و هر جا زیاده روی کردم...
12 شهريور 1391

▒▓- ❤ -▓▒

سلام آرامِ دل!     مدت زیادی بود که به خاطر گرمای شدید اینجا کلاس اسکیت نمیبردمت.آخه در حالت عادی هم وقتی بیرون میریم حسابی عرق میکنی.مخصوصا سرت.چه برسه به اینکه بخوای کلاه ایمنی هم بپوشی و فعالیت هم داشته باشی.ولی چند شب بود یاد کلاس اسکیتت میکردی و میگفتی دلت برای خانم مربی تنگ شده.     امشب دوباره رفتیم زمین اسکیت و خدا رو شکر مث همیشه عالی بودی.موقع استراحت که کنار زمین نشسته بودی ایلیا و پرهام _دو تا از دوستای خوبت توی کلاس اسکیت _ شروع به صحبت در مورد لاک پشتهای نینجا کردن.اساسی هم برای همدیگه کلاس میذاشتن.تو هم برای اینکه عقب نمونی گفتی:مامانم یه بار اجازه داده من لاک پشتهای مینجا(=نینجا)رو ببینم...
2 شهريور 1391

سبیل نامه !!!

سلام بزرگمرد من!    خیلی حرفها و خاطره ها هست که دلم میخواد وقت بشه و ثبتشون کنم.یه عالمه شیرین زبونی، یه دنیا حاضرجوابی و استدلال، فراوون تغییراتی که نشون میدن تو اون نی نی چندماهه دیروز نیستی و در عین حال بسیار کودکانه هایی که میگن تو هنوز یه مرد سبیلو نیستی. (مامان به فدای اون سبیلهای سبز نشده)  عالم سبیلویی : مامان! اون دوهزار تومنی که گذاشتم اونجا رو بدیم به اون بچه هایی که مامان ندارن.دیگه این دفعه همینجور رد نشیم هیچی بهشون ندیم.  عالم بچگی : مامان! تو مامان اونا نشی ها.   عالم سبیلویی : من همش به مامان بزرگ میگم دیگه بسه برای من کادو نخر،باز برام کادو میخره. عالم بچگ...
29 مرداد 1391

فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ

بر تمام ساکنین شهر وحدت یک سلام         با امید عشق و ایمان و محبت یک سلام بر جوان و پیر و بر زنها و مردان همچنین        تازه وارد،یار دیرین،پیش کسوت یک سلام    و سلام بر تو همه وجودم، گل پسر ماهم!    بارها و بارها میخواستم بیام و بنویسم از کارهات، از شیرین زبونیهایت،از بازیهات،از احساساتت و از... اما... .و بارها این "اما"ها تکرار شد تا تعطیلی این یادنوشته ها به دوماه رسید.    "اما" این بار دلم نیومد که ننویسم:آخه الان به اقتضای سنت سوالات خیلی جالبی میپرسی که بعضی وقتا جواب دادن به اونا خیلی سخته.در همه زمینه ها سوال داری و ...
11 مرداد 1391

تعطیلات

سلام عزیزانم !    خدا رو شکر سال تحصیلی هم روزهای آخرش رو میگذرونه و تعطیلات کم کم داره شروع میشه. به امید خدا امسال تابستون برنامه های زیادی برای ماهان دارم و تا مهر ماه ممکنه پست جدیدی نذارم مگر در موارد خاص .   از همه دوستان و عزیزانی هم که لطف میکنن و سر میزنن ممنونم.حتما در اسرع وقت سعی میکنم لطف بیکرانتون  رو جبران کنم.فعلا حدود 60 کامنت تایید نشده از دو پست قبل مونده که به مرور تایید میکنم.همینجا عذرخواهی میکنم از اینکه اینقدر دیر جواب میدم و سراغتون میام.   و تو پسر عزیزم !همه وجودم.این وقفه رو توی ثبت خاطراتت بپذیر.همه سعیم رو میکنم تا تابستون خوبی رو پیش رو داشته باشی.   خدا جونم خودت میدو...
16 ارديبهشت 1391
4346 0 163 ادامه مطلب