▒▓- ❤ -▓▒
سلام آرامِ دل!
مدت زیادی بود که به خاطر گرمای شدید اینجا کلاس اسکیت نمیبردمت.آخه در حالت عادی هم وقتی بیرون میریم حسابی عرق میکنی.مخصوصا سرت.چه برسه به اینکه بخوای کلاه ایمنی هم بپوشی و فعالیت هم داشته باشی.ولی چند شب بود یاد کلاس اسکیتت میکردی و میگفتی دلت برای خانم مربی تنگ شده.
امشب دوباره رفتیم زمین اسکیت و خدا رو شکر مث همیشه عالی بودی.موقع استراحت که کنار زمین نشسته بودی ایلیا و پرهام _دو تا از دوستای خوبت توی کلاس اسکیت _ شروع به صحبت در مورد لاک پشتهای نینجا کردن.اساسی هم برای همدیگه کلاس میذاشتن.تو هم برای اینکه عقب نمونی گفتی:مامانم یه بار اجازه داده من لاک پشتهای مینجا(=نینجا)رو ببینم و با آب و تاب شروع کردی به تعریف کردن همون یه قسمت.
دلم برات سوخت.یاد نوجوانیهای خودم افتادم.وقتی دوستام از خواننده ها و ترانه های جدیدشون حرف میزدن ،من به یه بهونه ازشون جدا میشدم.آخه اون موقع که ماهواره نبود و بعضی خونه ها ویدئو داشتن.اما ما نداشتیم و اصلا مرحوم بابابزرگ خوشش نمیومد.شاید اونوقتا احساس کمبود میکردم اما حالا خوشحالم که به جای دیدن چیزایی که مناسب سنم نبود وقتمو با کارای بهتری پر میکردم.
اما هر چی با خودم کلنجار میرم باز یه کم برات غصه میخورم.شاید پاراگراف بالا رو هم برای آروم کردن دل خودم نوشتم.لاک پشتهای نینجا اصلا مناسب سنت نیست و خدا رو شکر خودت هم به راحتی با این قضیه کنار اومدی و هر وقت شروع میشه به من میگی مامان بیا شبکه رو عوض کن.ولی با وجود همه این حرفا دلم یه جوریه.خواستم اینجا به خودت بگم تا یه کم آروم بشم.حالا اشکالی نداره، ان شاءالله وقتی بزرگتر شدی.همش رو ببین.