سبیل نامه !!!
سلام بزرگمرد من!
خیلی حرفها و خاطره ها هست که دلم میخواد وقت بشه و ثبتشون کنم.یه عالمه شیرین زبونی، یه دنیا حاضرجوابی و استدلال، فراوون تغییراتی که نشون میدن تو اون نی نی چندماهه دیروز نیستی و در عین حال بسیار کودکانه هایی که میگن تو هنوز یه مرد سبیلو نیستی. (مامان به فدای اون سبیلهای سبز نشده)
عالم سبیلویی: مامان! اون دوهزار تومنی که گذاشتم اونجا رو بدیم به اون بچه هایی که مامان ندارن.دیگه این دفعه همینجور رد نشیم هیچی بهشون ندیم.
عالم بچگی: مامان! تو مامان اونا نشی ها.
عالم سبیلویی: من همش به مامان بزرگ میگم دیگه بسه برای من کادو نخر،باز برام کادو میخره.
عالم بچگی: (تا صدای مامان بزرگ اونور خط میاد): مامان بزرگ چی برام خریدی؟
عالم سبیلویی: اون آچار رو بده من.من بزرگ شدم خودم شیر آب رو عوض میکنم.
عالم بچگی: این پوست شکلات رو برام در بیار.
عالم سبیلویی: در حالیکه سوار ماشین خانم همسایه هستیم تذکر میدی کمربندهاتون رو ببندین.بعد هم که گوشیشون زنگ میخوره میگی:خاله بگیرید کنار یه گوشه نگهدارید گوشیتون رو جواب بدین.
عالم بچگی: خاله مریم سرعت برو یه گاز بده سرمون بخوره به سقف.
عالم بندگی:خدایا به خود خودت میسپارمش.حافظ و نگاهبانش باش.لطــــــــــفا.