ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
سلام خدا جونم !
بی مقدمه بگم ممنونم.شکرت.منت بر سرم گذاشتی و نعمتت را بر من تمام کردی.فرشته ای از آسمان به زمین فرستادی که مرا به آسمان برد.4 سال است که بهشت را زیر پای من نهادی و بی نظیری را نصیبم کردی که در رؤیاهایم نیز دست نیافتنی بود چه برسد به بودنش در لحظه لحظه هایم.
نفسم را به نفسش بند کردی،الهی نفست در نفسش باد.دستانش را در دستانم نهادی،ید الهیت همواره پشتیبانش باد.قدمهایم را همگام قدمهایش کردی،الهی که همواره در راه تو قدم بردارد.
اعتراف میکنم بلد نیستم آنطور که باید مادری کنم،اما خوشحالم که تو را دارم که میدانی چطور خدایی کنی.پس لطف کن هر جا برایش کم گذاشتم جبران کن و هر جا زیاده روی کردم،هشدارم ده.خدایا زیر ذره بین رحمتت نگهش دار.ترازوی عدالتت برای من رفوزه که آب از سرم گذشته حال چه یک وجب چه صد وجب.
و سلام بر تو نازنینم !
چهار سالگیت مبارک.دعایی از ته دل هدیه تولدت:الهی که عاقبت بخیر شوی.آمین یا رب العالمین.
دو روز زودتر یه جشن کوچولوی ده دقیقه ای با بچه های کلاس اسکیت برات گرفتم.خیلی مختصر و یک دفعه ای.آخه من میخواستم جشن چهارسالگیت رو یه جور دیگه برات به یادگار بذارم اما تو دلت یه جشن کودکانه با دوستانت رو میخواست.موقعی که گفتی:"....ولی من میخوام دوستام رو دعوت کنم."دلم تاب نیاورد و در کمتر از یک ساعت بساط یه جشن کوچولو رو راه انداختیم.خدا رو شکر خیلی قشنگتر از اونی شد که من فکر میکردم .مهم این بود که هم به تو و هم به دوستات خوش گذشت.هر چند که فقط ده دقیقه بود.هر چند که خیلی ساده بود هر چند که تا پایان کلاس کسی خبر از جشن نداشت،ولی جشن دست خودتون بود و اصلا نیازی نبود که کسی بگه چکار کنین.
یه میز پنگ پنگ خاک آلود و چند تا بسته خوراکی و یه کیک کوچولو با چهارتا شمع و چند لبخند و نگاههای شاد که دنیایی ارزش داشت.هدیه هاشون هم دلنشین بود.حرفهایی به اقتضای سنشون که هدیه خودشون بود نه کادوی بزرگترا.
- ماهان ایشالله 104 ساله بشی.
- خدا کنه همیشه سالم باشی.
- ممنوم که جشن تولد گرفتی ماهان.
همه روزهایت مبارک بهترینم.