ماهـان عــ❤ــزیزتر از جانماهـان عــ❤ــزیزتر از جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

▒▓♥ ماهان عشـ❤ــق ♥▓▒

...............

       ماهان ما مامان وبابا خیلی آرزوهای بزرگی برات دارن. خیلی کارها دلشون میخواد برات انجام بدن. و نمیدونن که از پس اونا بر میان یا نه؟ تو دعا کن و با اون دل پاکت از خدا بخواه. تو بزرگترین ، قشنگترین و بهترین اتفاق عمر مایی.                                                  ...
12 تير 1390

من از حموم بدم میاد

ساعت8:15 صبح دیشب که میخواستم ببرمت حموم گفتی صبح.امروز صبح ساعت 8 که بیدار شدی تا چشماتو وا کردی گفتی مامان بریم حموم .احساس کردم 2تا تیزی تو سرم دراومد.(شاخهام بودن)  آخه تو از حموم رفتن نفرت داری.به هر روشی هم متوسل شدم مشکل حل نشده.  گفتم صبحونه بخوریم بعد بریم.گفتی نه بریم حموم .تموم موهام شاخ شد.گفتم باشه.رفتم وسایلتو آماده کنم برگشتم دیدم خوابی.احتمالا خواب دیده بودی.هنوزم خوابی.منتظرم بیدار بشی ببینم چی میشه؟                                   &nb...
11 تير 1390

؟؟؟

از دیشب تا حالا چندین بار تکرار کردی "مامان من دلم میخواد پسر خوبی باشم".خیلی سعی کردم دلیل این حرفتو بفهمم ولی تا حالا که نشده.کار بدی نکردی.من و بابا هم نگفتیم تو خوب نیستی.خودت هم دلیلی نمیاری................. .واقعا متوجه نمیشم.ولی یه چیزی واضح و روشنه:                            تو واقعا پسر خوبی هستی عزیزم.        ...
9 تير 1390

یه خاطره

روزی که خونه دایی شهرام بودیم  تو و هلیا رو بردیم باغ پرندگان.تجربه جالبی بود.هرچی گیلاس و زردآلو بود رو دادین پرنده ها.با اصرار تمام به طاووسها میگفتین "هسته گیلاس رو در بیار.با توام.هسته رو در بیار" کبوترها رو که خارج از قفس بودن کیش میکردین تا پرواز کنند.مسوول باغ یه طوطی سفید کوچولو که شیرینکاری انجام میداد رو از قفس درآورده بود تا بازدید کننده ها رو سرگرم کنه.طوطی چند قدمی دورشد وتو دنبالش دویدی تا اونو هم مث کبوترا کیش کنی ولی یه دفعه طوطی به طرفت برگشت و برای دفاع از خودش صدایی درآورد.تو هم سریع فرار کردی.برای کسایی که اونجا بودن این کارهات اینقدر بامزه بود که ازت فیلم میگرفتن.        ...
8 تير 1390

خیلی گلی

پسر گلم خیلی وقته که توی مرتب کردن خونه کمکم میکنی.مثلا اسباب بازیهاتو جمع میکنی و میذاری توی اتاقت.یا توی پهن و جمع کردن سفره کمک میکنی.ولی دیروز کمکهات اساسی بود. تازه از مسافرت برگشته بودیم و حسابی کار داشتم.علاوه بر اون وبلاگت رو هم میخواستم آپ کنم.کامپیوتر توی اتاق تو هست.تا داشتم وبلاگت رو آپ میکردم تو تمام وسایل کف اتاقت رو جمع کردی و چیدی توی کمد.کف اتاق تقریبا جا نداشت:ماشین ومداد و ماژیک و دفتر و کیف و هواپیما و موتور و دوچرخه و توپ و ........... (چون اینا رو با خودمون نبرده بودیم تا رسیدیم خونه با هیجان رفته بودی سراغ کمد و همه رو درآورده بودی)  حالا کاری به توی کمد نداریم که چه شکلی شد .ولی اتاقت واقعا مرتب شد.انگ...
8 تير 1390

من هنوز عشق ماشینم

ماهان جون تو از دیدن این ماشینا مخصوصا که عکس خودت هم روی اوناست لذت میبری.به من میگی "مامان این ماشینا واقعی نیستن همینجورین" بقیه عکسها رو تو ادامه مطلب گذاشتم ...
7 تير 1390

برگشتیم خونه

سلام به همه.ما بعد از دو هفته برگشتیم خونه. ماهان جونم به تو که خوش گذشت.هرچند که دلت برای خونه هم تنگ شده بود ولی به همه سر زدیم.بیشتر فامیل رو دیدیم.من و تو که هر روز خونه یکی از فامیلا بودیم و بابایی هم که مشغول درس خوندن. اینم عکس تو توی دانشگاه باباست:                              وای که هیچ جای دنیا خونه خود آدم نمیشه. ...
7 تير 1390

يه تجربه جديد

سلام به همه دوستان.ما چند روزي رفتيم شهرمون.به همين دليل ممكنه نتونيم زود آپ كنيم.   ماهان جون پسر گلم! امشب خونه مامان بزرگ براي اولين بار قراره توي پشه بند بخوابي.خيلي هيجان داري.برات مثل بازي مي مونه. پنج شش تا ماشين بردي داخلش و ميگي مامان ما رفتيم توي تونل.                                                             &n...
29 خرداد 1390