ماهـان عــ❤ــزیزتر از جانماهـان عــ❤ــزیزتر از جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

▒▓♥ ماهان عشـ❤ــق ♥▓▒

آخشـــتم

1390/12/4 2:33
نویسنده : مامان
3,181 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرینترینم!

  میدونی گل پسری که چقدر آخشتم(=آششتم=آشختم=عاشقتم).امشب یه حال خاصی دارم.بابایی هم که نیست.تو هم که لالا.اومدم یه کم باهات حرف بزنم.شاید بهتر بشم.

  گفتم که یه حال خاصی دارم.یه حالی که نه ناراحتی نه خوشحال.نه احساس بدی داری نه احساس خوب.موضوع به تو مربوط نمیشه.چند وقت پیش مامان به نیت خیر میخواست کاری کنه.ولی موردی پیش اومد که یکی از دوستای خوب و تقریبا قدیمیم ازم خواست که باهاش قطع رابطه کنم.نه ایمیل نه تلفن ،نه پیامک...

  به تصمیمم اطمینان دارم.ولی از دست دادن یه دوست حس خوبی نیست.امشب به فاطمه دوست عزیزی که بعدا بیشتر میشناسیش پیامک زدم و بدون باز کردن مساله سوالایی رو ازش پرسیدم.و فدای این فرشته نجات که خیلی خیالمو راحت کرد.از این بابت خوشحالم ولی از بابت از دست دادن اون یکی دوستم ناراحتم.به همین علته که نمیدونم چه حالی دارم.

 بگذریم .حوصله ت رو سر نبرم.بریم سراغ شخص شخیص جنابعالی؛

  سه تایی رفته بودیم خرید مانتو برای مامانی.وقتی میخواستم امتحانش کنم با من اومدی تو اتاق پرو.چه صحنه وحشتناکی داشت دکمه های مانتو روی تنم.با نهایت تاسف یه سایز اضاف کرده بودم.خواستم مانتو رو بدم بابایی عوض کنه تو هم رفتی بیرون.بابایی سریع یه سایز بزرگتر رو آورد ولی متوجه نشدی.بلند بلند به مغازه دار میگفتی:"آقا یه سایز بزرگتر بده مامانم بپوشه شکمش بیرون نزنه."نه یکبار که چندین بار.همه مشتریا خنده شون گرفته بود و قربون صدقه ت میرفتن.بابایی بهت گفت من مانتوی بزرگتر رو به مامان دادم ولی تو باز هم تکرار میکردی.تا اینکه با حرف آقای مغازه دار راضی شدی.

  مانتوی دوم رو که پوشیدم گفتی :"ماشالله چقدر بهت میاد.خیلی خوشکل شدی.اگه اینو بپوشی بری مدرسه دانش آموزا میگن وای چه اشنگه.از کجا خریدی." الهی مامان فدای این شیرین زبونی و نمک ریختنت.هزار ماشالله قند تو دلم آب شد.بغلت کردم و بوسه بارونت کردم.

  رفته بودیم سوپری خرید.یه جعبه شکلات شیک بود که به نظر میومد شکلاتاش خوشمزه باشه.گفتی مامان اینو بخریم.گفتم ما که شکلات داریم.لازم نیست بخریم.گفتی خوب اشکال نداره.شکلاتاش رو بریز دور تو جعبه ش سی دی بذاریم.(جونم فدای این نقشه ها.آخه تو عشق شکلاتی ولی من نگران دندونات)

  به موبایل بابا زنگ زدم،در دسترس نبود.گفتی مامان موبایل بابا خانمی حرف زد.بعد هم ابروهات رو انداختی بالا و ادامه دادی بابا کلک تو موبایلت خانم آوردی؟

  دیشب داشتم کارامو انجام میدادم و ازت خواستم که زودتر بخوابی.چند بار توی تخت ورجه وورجه کردی و سرو ته شدی.آخر سر اومدی پایین گفتی "دلم میگه تو بلل(=بغل) مامانت بخواب.من نمیگما.دلم میگه."گفتم من که صدای دلت رو نشنیدم.گفتی"گوش کن.الان میگه."بعدش خیلی آهسته توی دلت یه چیزی گفتی که من نشنیدم.فقط حرکت لبت رو دیدم.پریدم بغلت کردم و گفتم:آره شنیدم.بیا تو بغلم بخواب.همینجور که رو صندلی بودم تو رو تو بغلم تکون میدادم.اومدی پایین و گفتی:"نمیخواد بللم کنی.کمرت درد میگیره."

  راستی تا یادمه اینو هم بگم که توی کلاس اسکیتتون فهمیدم که خدا رو شکر نه تنها کمرو نیستی که درمورد همه چیز اظهار نظر میکنی.با همه رده های سنی.هزار ماشالله تو کلاستون با وجود اینکه بچه های ده ساله هم هستن ولی تو از همه اجتماعی تری.الهی شکر.اگه یه وقتا هم ساکت میمونی ،به قول دوست عزیزی از صبوریته نه کمرویی.

  خدایا هر روز  و هر ساعت و هردقیقه و ثانیه هم که سجده شکر بجا بیارم باز کمه در برابر این نعمت بزرگی که به ما عطا کردی.به خودت میسپارمش.

 ای تماشایی ترین مخلوق بر روی زمین     آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنم

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (50)

مریم -----------♥
4 اسفند 90 2:08
مثل خاله مریمشه دیگه
قربونتون



مامان سپنتا
4 اسفند 90 13:57
ماشاالله به این همه شیرین زبونی...
من هم بی صبرانه منتظرم سپنتا بزرگ بشه برام شیرین زبونی کنه..


ایشالله.
مامان علی
4 اسفند 90 14:05
ووای مردم از شوق این پسرت . در عینه اینکه شیطونه ولی یه جورایی مظلوم و دوست داشتنیه . این آرامششو دوست دارم. من فکر می کنم اگه اینجور پیش بره کم کم حس حسادت آقای پدر برانگیخته بشه آخه این پسری بدجوری داره دلبری می کنه اپیزودهای با مزه ای بود مخصوصا اپیزود اول. آخری هم که آخر عاشقی بود دلم سوخت واسه همسری


ممنونم خاله مهربون.
مامان علی
4 اسفند 90 14:08
در مورد اون دوستتون عزیزم اگه به دلت رجوع کردی و تاییدت کرد شک نکن که همون درسته . دل آدم یه جورایی وصله به اون بالا پس محاله که خطا بره مخصوصا که به بزرگی دل شما باشه آروم باش گلم


مامان علی
4 اسفند 90 14:21
راستی این شکم هالیوودی اعتماد به نفس شما رو هم دوچندان کرده من که اینروزا خیلی حال می کنم با مانتوهای گشاد





تو این ارتباط بین بزرگی دل وبزرگی شکم موندم.?:
خاله ندا
4 اسفند 90 15:46
آی عاشقتــــــــــــــــــــــــــــــــم!!!!!!!!!!!!!! من قربون شیرین زبونیات بشم


منم آخشتم خاله جون.
مریم -----------♥
4 اسفند 90 16:20
میگما ماهانی معلومه غیرتیهاز غیرتش رو شکم مامانش معلومه
داي ممد
4 اسفند 90 19:19
داي من هم اخشته.چيكار ميكني داي اين هفته نيومدي دلم برات ميسوزه.هفته ديگه بيايا


سلام دای ممد.منم دلم برات میسوزه.
مامان ریحانا
5 اسفند 90 2:15
سلام مادر شووهر
چقدر تو بلایی ماهانی
مامانش شما هم سایز اضافه کردید ای جونم


مگه شما هم آره؟
مامان ریحانا
5 اسفند 90 2:35
سلام شما هم بیدارید آره خواهر دلم واسه اون روزایی که می گفتم چقدر لاغرم دلم میخواد چاق بشم تنگیده
رادین
5 اسفند 90 12:51
ماهان جونم آخشتم عزیزم تو چقدر بامزه ای
ya30
5 اسفند 90 14:48
elahiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii asisam vay manam bache shirin zabon mokhom esm dokhtaramo mizaram mahak
ماناز
5 اسفند 90 18:25
باسلام ممنونم ازاین که به وبلاگ دخترم سرزدیدونظرگذاشتید ازراهنماییتون جهت سبزه سپاسگزارم این گل پسرما این جورکه پیداست می خوادیک جورایی سرازکاربزرگترها دربیاورد وتنها به فکر بازی وسیردردنیای خودش نیست درپناه خدا باشداشاءالله
مامان ماهان
5 اسفند 90 23:14
واااااااااااااااااااااای خیلی خندیدم از شیرین زبونی که تو مانتو خریدن کرده راستی مانتو مبارکههههههههههههههههههه بابا حسابی هوات و داره مواظب بابایی که یه وقت .............. البته شوخی کردمااااااااااااااا خدا حفظش کنه
مامان ماهان
5 اسفند 90 23:15
راستی یه سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دندون ماهان جون افتاده یا من اشتباهی دیدم


این دندونش از وقتی از لثه دراومد یه حفره کوچولو داشت که همون باعث شکستگی نصفی از دندون شد.
مامان سانای
6 اسفند 90 8:33
وای چقد خندیدم ماشالله به این شیرین زبون
دایی سامان
6 اسفند 90 12:16
خاطره باحالی بود کلی خندیدم


مواظب خودتو مامانو بابات باش

یاحق


سلام.من گمت کردم.
مامان رها
6 اسفند 90 14:48
سلام گل پسر پاک ما رو فراموش کردیا راستی یکم از اون برفا بفرست برای ما تا ماهم آدم برفی بسازیم جیگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگللللللللللللللللللللمممممممممم
مامان آريا
6 اسفند 90 15:26
الهييييييييييييييييي من فدات بشم با اين شيرين زبونيايي كه مي كني دلم مي خواست پيشم بودي حسابي مي چلوندمت كلي از دستت خنديدم كه رفتي گفتي يه مانتو بده شكمه مامانم نزنه بيرون از دست شما بچه ها


مامان علی خوشتیپ
6 اسفند 90 15:41
قربونش بشممممممممم.با این شیین زبونیات.
خوشحالم که همه مثل خودم سایزشون بالارفته
اخشتم ماهانی دلم میخواد محکم بغلت کنم


آخیش چقدر بد.شما هم سایزتون بالا رفته؟؟
مامان علی
6 اسفند 90 20:58
خصوصی داری گلم


ممنون که گفتین.
مامان امیر علی
6 اسفند 90 22:15
سلام عزیزم ممنون به ما سر زدین و به امیر علی رای دادین منم عاشقتونم .اینترنتم کارتی هست درست شد می یام دوباره
مامان حسني
7 اسفند 90 8:48
ماهان جونم عاشششششششششق اين بلبل زبونيات هستم قربونت بشم كه اينقدر دلت مهربونه
چقدر دقيق ونكته سنج افرين ولي ماهان جونم زيادروي ماماني وشكمش دقيق نشو ادم استرس پيدا مي كنه

خواهرگلم ازاونجايي كه درمورد تصميمت مطمئني خدا دوباره شرايطي را فراهم ميكنه تا دوستي شما برقراربشه


سلام.دلم براتون تنگ شده بود.ممنون از این همه اظهار لطف.
مامان زهره
7 اسفند 90 10:20
مانتوی نو مبارک.مراقب باش که ماهان جونو نهنگ قورت نده از این شیرین زبانی خصوصی
مامان رهام
7 اسفند 90 11:01
الهيييي پسر به اين شيرين زبوني نديدم.......
مجتبی
7 اسفند 90 17:38
سلام ماهان جون مرسی که به من سرزدی چون من امتحان داشتم نتونستم بهت سربزنم ♥♥ بازم بهم سر بزن
مامان حسنی
7 اسفند 90 20:12
ازاظهارلطفتون بینهایت ممنون خصوصی دار عزیزم
سمانه مامان پارسا جون
7 اسفند 90 20:23
قربونت بشم شیرین زبون خیلی با نمکی مامانی خیلی کار خوبی میکنی این لحظه های ناب رو ثبت میکنی آفرین کاش زمانه ما هم نی نی وبلاگ بود ببینیم ما چیا میگفتیم
مامان علی
7 اسفند 90 23:10
سلام دوستم خوبی ؟ ماهان جونم بهتره خداروشکر؟ دیشب وقتی برف میومد خیلی به یادت بودم مخصوصا ماهان عزیزم و آرزوهای برفیش خوش باشی


سلام.آره خدا رو شکر.ظاهرا باید دوره ش طی بشه.ممنون که به یادمون بودین.
مامان علی
7 اسفند 90 23:24
سلام دوست عزیزم. ممنون از اظهار نظر های قشنگ و لطیف و مفیدت. جواب همه محبتهات رو توی وبم دادم


مامان حسني
8 اسفند 90 12:22
سلاااااام
نمي دونم ديشب بالاخره خصوصيم رسيد يانه ازبس كه اين ني ني وبلاگ نازاومد
قربون محبتت ماهانم را ببوس التماس دعا


سلااااام عزیز.بله دوتا رسید.حسنی جون رو هم ببوسید.
[
مامان زهره
8 اسفند 90 14:19
چه جالب خانوم معلم ها هم چاق می شن.قربون شیرین زبانی ماهان که آبروی مامانو جلوی دیگران می بره



مامان زهره
8 اسفند 90 14:20
چه جالب محمد سپهر هم شبها توی بغل مامان می خوابه.تازه با یه تعصبی بابا رو پس می زنه.می گه این مامان منه
مامان زهره
8 اسفند 90 14:22
ببخشین اون روز که توی وبت اومدم فرصت نکردم همه مطلب را بخونم جاش الان تلافی کردم.
بازم مانتوی نو مبارک.مراقب باش زیاد چاق نشی که خانوم توی موبایل جانشینت بشه!


سهیلا مامان درسا جون
8 اسفند 90 14:59
ماشاالله چه شیرین زبونی شده خب مامانی کمتر بخور دیگه از حالا یه سایز اضافه کردی عید که حسابی بخور بخوره احتمالا بعد از تعطیلات باید بفکر یه مانتوی بزرگتر باشی ماهان عزیزم بیا خاله بللت کنه بخوابی مامانی کمر درد میگیره خب عسلم؟ بیا
مامان علی
8 اسفند 90 15:37
سلام عزیزم. در مورد خصوصیت چشم در اولین فرصت میرم
فهیمه مامان پرهام
8 اسفند 90 16:20
سلام گلم راستش دستم به اسباب کشی بنده و دیروز هر کاری کردم که پست تولد پرهام رو تکمیل کنم حوصله م نگرفت .... از بس کار دارم و دست تنهام خیلی کلافه شدم، سعی می کنم زیاد طولانی نشه ماهانم خوبه؟ ببوسش
مامان نیایش
8 اسفند 90 18:02
قربون اون دلت پسر شیرین زبون بامزه و با نمک و صبور ما شا الله چه قدر بامزه حرف میزنه الهی زنده باشه همیشه و سالم
مامان پریسا
8 اسفند 90 18:47
سلام مبارک باشه. آخی عزیزم. چه شیرین زبونی میکنه این ماهان جون. قربون پسر مهربون.
مامانی وروجک
8 اسفند 90 22:37
واای چه پسر مهربون وشیرین زبونی دارین خدا براتون نگه داره دوست دارم باهاتون تبادل لینک کنم موافقید؟


سلام.ممنون.خدا وروجک شما رو هم زیر سایه بابا و مامان حفظ کنه.باکمال میل.باعث افتخارمه.
مامان آناهل
9 اسفند 90 7:37
ماهان واقعا آخشتم با این شیرین زبونیات . پس کی میای پیشمون کلک .
مادر کوثر و علی
9 اسفند 90 10:39
سلام چقد خوندن پست جدید شما و بقیه دوستان بهم انرژی میده ترغیب میشم برای گذاشتن پستای جدید اما این روزا نی نی وبلاگ خلوت شده یه جورایی همه مشغول خرید و خونه تکونی هستن راستی ماشالله به این گل پسر شیرین زبون. بچه ها با تقلیدهای بامزه و حرفا و کارایی که تازه یاد میگیرن خیلی شیرین میشن منم یه دوست خوب رو از دست دادم. البته تو اون روزایی که علی تازه رفته بود...خودم بهش گفتم بره اما الان پشیمونم
مامان اميرحسين
9 اسفند 90 11:20
عزيزم به خاطر مامانشه كه اجتماعي تره ديگه
مامان ماهان نفسی
9 اسفند 90 23:53
سلام ماهان جان چطوری امدم بودم ازت گله کنم چرا به ما سر نمیزی ولی این شیرین زبونیت و شیطنتت همه چیرو از یادم برد قربونت برم که انقدر بزرگ شدی که به شکم مامان میخندی
مامان حارث
10 اسفند 90 0:08
بامزست
مامی امیرحسین
10 اسفند 90 16:13
قربون شیرین زبونی های این پسر گل...
مامان پارسا
12 اسفند 90 16:47
سلام بپر بلل خاله شیرین زبونم خوبی عزیزم؟خرید نو مبااااااااااارک
كاكل زري يا نازپري
12 اسفند 90 19:16
اي جونمممممممممم تو كه با اين شيرين زبوني ها دل ما رو بردي چه برسه مامان اگه اونجا بودم گازت ميگرفتممممممم منم فكر مي كنم مجبورم با يكي از دوستام قطع ارتباط كنم چند روزي فكرمو مشغول كرده اما....
بابای دوقلوها
13 اسفند 90 11:29
`•✦.•´¯) _____ (_.•´/|\`•._) _______ (_.:._)__(¯`:´¯) __(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯) (¯ `•İ✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._) (_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶ __(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶ ____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶ _____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ______(¯ `C.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶ ______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶ _______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•K✦.•´¯)¶¶¶ ¶¶¶(¯ `Y.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶ ¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ _ (_.:._)¶¶ ¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶ ______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶ ____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶ ___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶ ___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶ _¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶ ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶--------- ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶--------- ---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶---------
مامان ثنا و ثمین
14 اسفند 90 0:09
قلفون این شیرین زبونیهات ماهان جونم