ماهـان عــ❤ــزیزتر از جانماهـان عــ❤ــزیزتر از جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

▒▓♥ ماهان عشـ❤ــق ♥▓▒

خدایا شکرت.

1390/11/8 23:38
نویسنده : مامان
2,822 بازدید
اشتراک گذاری

پشت آن پنجره رو به افق

پشت دروازه تردید و خیال

لا به لای تن عریانی بید

من در اندیشه آنم که تو را

وقت دلتنگی خود دارم و بس

 

بهترین هدیه خدا،سلام.

  ماهان مهربونم !هر روز خدارو بارها و بارها شکر میکنم که منو لایق مادری تو فرشته مهربون دونسته.تو عزیزترین ،بهترین،بزرگترین و برترین لطفی هستی که خدا به من عنایت داشته. نمیخوام ناشکری کنم. خدا خیلی بیشتر از اونی که من لایقش هستم بهم عنایت داشته ولی تو دیگه نهایتشی.نعمتش رو بر من تمام کرده و شرم آوره که من چیز دیگه ای ازش بخوام ولی باز روم زیاده و هر وقت به سجده میرم نه تنها شکر کردن یادم میره که باز هم درخواستام زیاده :یه روز میخوام کمکم کنه برای تربیتت،یه روز برای سلامتیت دست به دامانش میشم ویه روز درخواست توان مضاعف و...هر روز و هر لحظه یه درخواست جدید یا تکراری.

  مطمئنم خدا کرمش خیلی خیلی بیشتر از ایناست که من بنده روم اینقدر زیاده.

 

                          

    پسر گلم وقتی بهم میگی خیلی دوست دارم پر درمیارم و تا اوج آسمون میرم.بعد از ظهرها که میخوام استراحت کنم پیش هم میخوابیم و یه وقتایی من از خستگی چشمام زودتر روهم میره یه دفعه با بوسهای شیرین تو،که فکر میکنی مامان خوابیده،آسمونی میشم.خیلی دلم میخواد بدونم اون لحظه به چی فکر میکنی که یه دفعه بلند میشی و نه یه بوس بلکه چندین بوس از لپها و پیشونی و چشم من میگیری.بعدش هم دست میندازی گردنم و میخوابی.البته من خیلی وقتا سعی میکنم جلوی خودمو بگیرم و همونموقع رؤیاتو بهم نزنم ولی دست خودم نیست بعضی وقتا منم بوسه بارونت میکنم.اوایل فکر میکردم قصد بیدارکردن منو داری ولی میدیدم بعد از بوسهای من میگی مامان بخواب.

  چند شب پیش حدود 20 دقیقه از تموم شدن قصه و خاموش کردن چراغا گذشته بود و صدایی از تو نمیومد.فکر کردم خوابیدی.داشت خوابم میرفت.یه دفعه متوجه شدم خیلی آروم اومدی تو اتاق.فکر کردم خوابت نرفته و یا از چیزی ترسیدی.ولی بیصدا اومدی منو چندتا بوس کردی.بعد آروم گفتی:"تو جیگر منی.خیلی دوستت دارم.خیلی."و بعدش هم رفتی اتاقت.خواب که نبود اونشب. هرچی با خودم کلنجار رفتم دیگه خواب به چشمام نیومد.پاشدم اومدم اتاقت.دیدم مث فرشته ها خوابیدی.چندتا بوست کردم و گفتم:"تو جیگر منی.خیلی دوستت دارم.خیلی."و تا صبح پیشت خوابیدم.

 

من بودم و چشمان تو .. عالم همان يك لحظه بود .. آن دم كه چشمانت مرا .. از عمق چشمانم ربود ..

 

                           

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

سمانه مامان پارسا جون
9 بهمن 90 0:04
خانومی ایشاا... خدا جون سایتونو 120 سال بالای سر ماهان جون نگه داره ماهان جون این محبتها رو از شما یاد گرفته که خودش هم اینقدر احساسی باهات رفتار میکنه الاهی همیشه دلتون شاد و تنتون سلامت باشه روی ماه این گل پسرو میبوسم
مامان ریحانا
9 بهمن 90 2:38
حالا هی دل من با شیرین زبونی های این وروجک آب کنید اون از خواهر زاده ام ( سامی ) اینم از ماهان جون آخه کی میرسه ریحانه ی منم از این حرفا بزنه من که الان با مامان و بابا و چند تا کلمه ی دیگه ایی که میگه میرم تو آسمونا اونوقت با گفتن جیگر منی و دوستت دارم فک کنم تا فضا میرم دیگه حالا هی منو جو گیر کنیدا
مامان سانای
9 بهمن 90 8:38
عزیزم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم پدر و مادر خیلی عزیزن و تمام هستی فرزندانشان هستن. بچه ها بیشتر از ما بزرگترا اینو احساس میکنن .از ابراز محبتشون معلومه چه خالصانه و بدون فکر به هیچ چیز در دنیا فقط به پدر ومادرشون فکر می کنند .ای کاش ای کاش هر چی بزرگتر می شیم این علاقه وقدردانی از پدر ومادرمون در تمام وجودمون ریشه بده. آره ماهانی قدر مادر وپدرت رو بدون .وخیلی دوستشون بدار که تو تمام وجود اونایی .
خاله ندا
9 بهمن 90 9:32
الهی من فدای اون دل مهربونت بشم دلم برات شده یه . اگه پیشت بودم الان میخوردمت عشق خاله واقعا خدا رو شکر که یه فرشته مهمون ما شد
فهیمه مامان پرهام
9 بهمن 90 12:14
آخ خدااااااااااااااااااااااا چه پسمل مهلبونی خوش به حال مامانش راستی خصوصی داریا
مامان آريا
9 بهمن 90 13:18
الهي من قربونه اين پسرم برم با اون دله مهربونش كه اينقدر ماماني رو به عرشه آسمون مي بره با اون بوسه هاي شيرينش خدا هميشه نگهدارت باشه عزيزم
سهیلا مامان درسا جون
9 بهمن 90 13:18
وااااااای خدای من چه عشقولانه هایی دارن این مادر و پسر خوش به حالت مامانی که ماهان عزیز و مهربونم اینهمه دوستت داره ولی درسای من پدرش و بیشتر از من دوست داره در حد پرستش منم اصلا ناراحت نمیشما فقط دلم میخواست من رو هم مثل باباش دوست داشته باشه خدا حفظش کنه گل پسرت و ایشاالله همیشه سایه مهربونتون بالای سرش باشه
مامان کیارش
9 بهمن 90 13:54
خداحفظش کنه ماهان جون رو برات
مامان اميرحسين
9 بهمن 90 14:46
چقدر پسر خوب و مهربوني داري . منم خدارا شكر ميكنم كه اميرحسينم مثل ماهان قلبش پاكه پاكه در كنار هم سلامت باشين هميشه براتون آرزوي بهترينها رو دارم
مادر کوثر و علی
9 بهمن 90 15:12
وای عزیزم خیلی خوشگل مینویسی انشالله همیشه در کنار هم باشید و سلامت
مامان رومینا
9 بهمن 90 19:15
وای خدا چه رومانتیکآره دیگه پسرا ماماناشونو خیلی دوست دارنخدا حفظش کنه واست
مامان ثنا و ثمین
10 بهمن 90 8:47
عزیزدلم.فکر نمیکردم پسر ها هم اینقدر احساساتی باشن.خدا حفظش کنه
دایی سامان
10 بهمن 90 9:45
دایی قربون اون دل بزرگش بشه.

دلم برات ماهان حسابی تنگ شده.
خاله مامه هم همینطور
حتما یکسر بیاین پیشمون.

یک خبر باور نکردنی!!

آخرین امتحانم امروز ساعت 12 به وقت رسمی کشور تموم میشه!!
و من میمونمو نمرات درخشان این ترم

منم خیلی دلم براتون تنگ شده.

مامان سپنتا
10 بهمن 90 14:38
وای چه عشقولانه ای!!!!!!!!!!! خدا کنه سپنتا هم همین طوری بشه
مامان پریاگلی
10 بهمن 90 20:52
شیرین تر از عسل که می گن و شنیدیم تویی گل پسر قند و عسل چشمه ی احساسات پاکت همیشه جوشان
مامان ماهان
10 بهمن 90 21:09
مامانی چه عشقولانه ای نوشتی الهی که سایه تون همیشه بر سر ماهانی باشه مطمئن باش این محبتهای خالصانه رو از شما یاد گرفته خدا حفظش کنه الهی همیشه خوش باشین
مامان علی
11 بهمن 90 8:20
وای مامانی من دلم سر رفت معلومه دیگه شما چه حالی شدی. من اگه پسرم بهم بگه "جیگرمنی" همونجا از شوق میمیرم. مامان گل خداخیلی خیلی دوستت داشته که همچین هدیه ای بهت داده می دونم که قدرشو می دونی، می دونم. خدا حافظش باشه


ایشالله علی جون هم بزرگ میشه و خیلی شیرینتر از اینا به مامان مهربونش میگه.
مامان زهره
11 بهمن 90 9:33
سلام. اون شب پس بابایی کجا خوابید که شما مادر و پسر خلوت کردید؟!


سر جای همیشگیش.
مامان زهره
11 بهمن 90 9:35
خوش به سعادتت که بعداظهرها می خوابی، خیلی وقته که دوست دارم من هم بخوابم و لی مگه می شه/!
مامان زهره
11 بهمن 90 9:35
ما مامان ها زود خام می شیم با یه بوسه و دوستت دارم از طرف بچه ها تا عرش می پریم.
مامان زهره
11 بهمن 90 9:36
فقط بگم توی این مدت دلم براتون تنگ شده بود.
بابایی ماهان عشق ماشین
11 بهمن 90 10:09
باسلام
من مدتی بود که به علت درس وارد وبلاگ نشده بودم همین جا از شما وماهان به خاطر همه محبتهایتان تشکر وقدردانی میکنم .


سلام بهترین بابای دنیا.امتحانات خوب بود ایشالله که.
مریم
11 بهمن 90 17:31
فدای سرت این نظر: عزیزم حرفی ندارم فقط میگم منم..عاشق شما عاشقاییم
مامان حسني
12 بهمن 90 10:20
همين كه اين فرشته كوچولو را با اين كاراش تصورمي كنم دلم براش ضعف ميره قربونش برم كه اينقدر دل پاك ومهربوني داره الهي خدا حفظش كنه
مامان آناهل
14 بهمن 90 9:50
ماهان عزیزم تو جیگرمنی خیلی دوستت دارم خیلیییییییییییییی .
مامان امیر علی
14 بهمن 90 17:22
azizam shirin zaboon.boosssssssssss
مامی امیرحسین
15 بهمن 90 11:10
وای خداجونم چه پسر مهربونی...حتما حاصل تربیت یه خونه پر از عشق و یه مادر مهربونه.یعنی میشه امیر حسین منم بگه مامان دوست دارم؟باید یادش بدم به باباشم بگه وگرنه حسودیش میشه!همین الانش میگه کاش من مامانش بودم تو خیلی باهاش کیف میکنی!