بردن یا نبردن مسأله این است.
سلام خوشمزه من!
اوایل مهر یه روز که برده بودمت مدرسه اینقدر شیطنت کردی که دیگه پشیمون شده بودم از مدرسه بردنت.تا اینکه چند وقت پیش تو امتحانا یه بار دیگه بردمت.اما قبلش حسابی باهات شرط کردم که تو مدرسه اذیت نکنی و خدا رو شکر همینطور هم بود.
اما این قضیه شرط کردن من با تو وسیله دستت داده.بهت میگم ماهان جون الان نباید هله هوله بخوری.میگی "مامان ببین منو:من تو رو با خودم پیش دبستانی نمیبرم."
پیشنهاد میدم بریم کیک درست کنیم: "ـ وای مامان چقدر باحالی.من تو رو پیش دبستانی میبرم."
وقتی درخواست کردی سی دی کارتونی ببینی گفتم نه مامان امروز نیم ساعت سی دی دیدی.دیگه بیشتر اجازه نداری. با اخم گفتی :"وقتی مث بابام بزرگ شدم رفتم مدرسه تو رو با خودم نمیبرم پیش دبستانی."
یه دفعه یاد کتاب قورباغه میکنی.میارمش.ازم میخوای از روش بخونم.اوامر عزیز چندین بار اطاعت میشه.نظرت برمیگرده و میگی که منو پیش دبستانی میبری.
میخوای تو سرما و موقع استراحت همسایه ها بری تو حیاط،نمیذارم.پیش دبستانی بردن من ممنوع میشه.
بهت میگم امشب میخوام بیام مهمونت بشم تو اتاقت بخوابم.فی الفور مجوز پیش دبستانی صادر میشه.
آخر شب هم که خوشحال بودی خواستم شانسمو امتحان کنم .میپرسم من اومدم پیش دبستانی شما چکار کنم؟بلافاصله میگی مگه خودت مدرسه نداری؟
خلاصه اینکه مامان جرأت نداره دست از پا خطا کنه.سریع تهدیدش میکنی که با خودت پیش دبستانی نمیبریش.
حالا این مامان سر تا پا عشق تو داد میزنه دوستت داره.(هر چند که اگه الان بیدار بودی میگفتی دادنزن نمیبرمت پیش دبستانی).و برای تک تک تهدیدات غش و ضعف میکنه.چه پیش دبستانی ببریش چه نبریش.
خدا کنه بزرگتر که میشیم ،زورمون زیادتر که میشه،جایگاهمون بلندتر که میشه و....تهدیدامون بزرگتر نشه.آمین.