آی عاشقتم...
سلام مهربانترینم !
از روز یکشنبه آنفلوآنزای وحشتناکی اومد سراغم که همه سیستم بدنم رو به هم ریخت.ظهر که از مدرسه اومدم خیلی حالم بد بود.پرسیدی چی شده؟گفتم مریضم.گفتی حالا من چکار کنم؟گفتم هیچی دارو میخورم خوب میشم.با قیافه حق به جانبی یه نگاه فیلسوفانه به من انداختی و گفتی:" آدم دارویی که دکتر ننویسیده نمیخوره.باید بری دکتر وقتی دارو نویسید اونوقت از داروخونه بگیری بخوری.مگه من وقتی مریض میشم همینجوری دارو میخورم؟نه نمیخورم.دکتر نویسید اونوقت میخورم."همچین از خجالت میخواستم آب بشم برم زیرزمین.از طرفی هم ازاینکه پسری به این عاقلی دارم میخواستم پر دربیارم برم آسمون.این شد که تعادل رو رعایت کردم همینجا رو زمین موندم.همون لحظه میخواستم بخورمت ولی حیف که مریض بودم و نمیخواستم بهت دست بزنم.از ترس اینکه مبادا تو یا بابایی گرفتار بشین همه جوانب ایمنی رو رعایت کردم.ماسک و دستکش و ضد عفونی ظروف و....
فکر کن سه روز نه بوست کردم و نه حتی بغلت کردم.داشتم دق میکردم.خیلی برام سخت بود ولی دوست نداشتم گرفتارش بشی.اینقدر ویروس وحشتناکی بود که حتی نمیتونستم سر پا بایستم.نزدیکم که میومدی مجبور بودم تذکر بدم.
الهی فدات بشم که اینقدر مواظب من بودی.اجازه نمیدادی تنقلات بخورم.میگفتی سوپ بخور تا خوب بشی.من برات نگه میدارم بعدا بهت میدم.یه دونه چوب شور رو سه روز تحمل کردی و نخوردی تا من خوب بشم و بهم بدی.روزی چند بار از من میپرسیدی خوب شدی؟ اگه میگفتم نه،غصه میخوردی.اگه میگفتم آره میخواستی بپری تو بغلم.مونده بودم چکار کنم.بهت میگفتم بهتر شدم ولی باید یه کم دیگه صبر کنی تا بتونم بغلت کنم.
دیشب داشتی از ته دل و با غصه گریه میکردی.میگفتی "من چکار کنم؟چکار کنم؟"پرسیدم چیو چکار کنی؟گفتی "تو مریضی من چکار کنم؟"بابایی هم همونموقع حموم بود که بیاد و نازت رو بکشه.منم که بنظرم میومد از شر ویروس راحت شدم و دوره دارو هم تموم شده بود با رعایت احتیاط از پشت بغلت کردم و سرت رو بوسیدم.انگار دنیا رو به هر دومون داده باشن.بعدش هم با هم ماشین بازی کردیم.
امروز هم که خدا رو شکر تعطیل بودم و با هم بودیم.حتی بعد از ظهر هم نخوابیدی.ساعت نه و نیم به زور آوردمت تو تخت.ولی به سرعت خوابت رفت.فدات بشم که همین الان داری تو خواب با صدا میخندی.همیشه بخند مهربونترینم.شیرینترینم.عزیزترینم.