ماهـان عــ❤ــزیزتر از جانماهـان عــ❤ــزیزتر از جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

▒▓♥ ماهان عشـ❤ــق ♥▓▒

پسر گلم! بارها این پست رو بخون.

1390/6/5 4:19
نویسنده : مامان
2,126 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم!نازنینم!بهترینم!

این خاطره رو واسه این برات نوشتم که هم تو بدونی و هم به خودم یادآوری کنم که:"مهربونی کردن خیلی آسونه،ما یادمون رفته."

روز پنجشنبه شیراز بودیم و برای انجام کاری به مسیری رفته بودیم که برام خیلی آشنا نبود.همون موقع گفتی دستشویی دارم.ماشینو جلوی مغازه ای پارک کردیم و از مغازه دار آدرس دستشویی رو پرسیدم.گفت این دورو برا جایی نیست که بتونی استفاده کنی.فروشگاه رفاه روبرو دستشویی داره که طبقه سومه و مخصوص کارکنان هست و بهتون کلیدش رو نمیدن.یه محضر هم ته اون کوچه بن بسته.شاید دستشویی داشته باشه.

منم تو رو بغل کردم تا از یه خیابون بزرگ و پر ازماشین رد بشیم.بعد هم یه مسیر طولانی رو تا آخرای کوچه باید میرفتیم.وسطای کوچه بودیم که یه آقایی گفت خانم ببخشید.به طرفش برگشتم.گفت:اگر اینجا دستشویی نداشت،کمی بالاتر از این خیابون یه اداره پسته  و بالاترش هم یه پارکینگه.هر دوجا دستشویی عمومی داره.و بعد رفت.

عزیز دل مامان!آدرس دستشویی رو دادن کار بزرگی نیست.ولی اینکه یه رهگذر که سوال منو شنیده بوده، احساس مسئولیت کرده و یه مسیر تقریبا طولانی رو پشت سر ما اومده بود تا اینو بگه،به نظر من که خیلی مهمه.

توی اون محضر ته کوچه بن بست دستشویی رو پیدا کردم و به اداره پست یا پارکینگ نرفتم ولی یه دنیا اون مرد جوون رو دعا کردم و محبتش رو هیچوقت فراموش نمیکنم.

محبتش این بود که به من یادآوری کرد که مهربونی کردن خیلی آسونه.

من که مدت زیادی بود فراموش کرده بودم این محبتا رو .صدقه میدادم برای حفظ جون خودم و خونواده و فکر میکردم مهربونی کردم.به مدرسه کمک میکردم تا مهربونی کرده باشم ولی از دیدن تشویقی اداره بال در می آوردم.برات وبلاگ درست کرده بودم تا خاطراتت رو بنویسم و وقتی بزرگ شدی از مهری که بهت داشتم لذت ببری ولی یه وقتایی غافل شده بودم از زمان حال تو.

وای!چقدر نا مهربونی.خدا کنه همه منو ببخشن.خدا جونم !تو هم منو ببخش.لطفا.

                          

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

آرتین خان
5 شهریور 90 6:30
واقعا یک کلمه حرف وقتی که آدم بهش نیاز داره بهترین هدیه ست
نی نی توپولی
5 شهریور 90 10:58
هیچ دانی نازنینم می توانی / راحت اسرار سعادت را بدانی رمز خوشبختی انسان نسیت جز این / مهربانی ، مهربانی ، مهربانی
مامان آريا
5 شهریور 90 12:47
واقعا" وقتي ما آدما اينقدر مهربون و دل نازكيم چرا اينو فراموش مي كنيم كه مي تونيم همه رو مورد لطف و مهربوني حتي خيلي كوچيك قرار بديم و ديگرونم ببينيم و مسئوليت پذير در قبال همه باشيم درست مثل همون جوان كه مي تونست اون مسير و دنبالتون ندو و بي خيال بگذره ولي ..... ما هم مي تونيم اگه خودمون بخوايم
مادر کوثر
5 شهریور 90 13:09
وای ماهان جونم چه مامان مهربونی داری ببوسش باید به این مامان افتخار کنی عزیزم
ناهید
5 شهریور 90 13:11
سلام چه پسر قشنگی داری. بابت شعر آقا خرگوشه که پیام گذاشته بودین اشکالی نداره منم می خواستم شما خاطراتتون زنده بشه.
مامان سهند
5 شهریور 90 13:32
خیلی زیبا بود مو به تنم راست شد به خدا گلم راجع به سهند همین کار رو کردم وعده های روزش رو خیلی کم کردم و سعی میکنم یه جورایی سرش رو با خوراکی گرم کنم ولی یه وقتهایی هم زورم بهش نمیرسه و میخوره شبها هم خیلی خوب سیرش میکنم و براش قصه میگم، اونم خیلی دوست داره و تقریبا سه تا 4 تا قصه رو با هم قاطی میکنم و بهش میگم اونم مدام میگه گشه خوب(قصه خوبه) از راهنماییتون ممنونم
مامان نی نی
5 شهریور 90 13:36
ممنونم عزیزم که به وب من سر زدید . ماهان جونو از طرف من ببوسید و ببوئید چون من بوی ریر گلوی بچه ها رو دوست دارم .
مامان هستی
5 شهریور 90 14:44
سلام مامانی. معلومه که خودتون مهربونید که با این تلنگر به فکر افتادید.
مامان نسترن
5 شهریور 90 14:47
واقعا توی این دنیایی که همه باهم غریبه شدیم گاهی وقتا یه حرف ساده دل آدمو می لرزونه
termeh & haleh
5 شهریور 90 15:10
سلام کاش برام پیغام گذاشته بودی که همدیگرو ببینیم دفعه دیگه مارو دریابید همیشه خوش باشید و سلامت
مامان كيارش
5 شهریور 90 18:06
مهربانی کودکی تنهاست مهربانی را بیاموزیم......
مامان سانای
5 شهریور 90 18:15
وب زیبایی داری به ما هم سر بزنید
سمیه:مامان مسیح
5 شهریور 90 20:17
سلام عزیزم.... بیا گلم....پیشمون... وبلاگمو آپ کردم....با یه عالمه عکس از جشن تولد مسیح جونم....
مامان آترینا
5 شهریور 90 21:37
مهربانی و نیکی به خود فرد آرامش میدهد
مامان حسین
6 شهریور 90 10:43
واقعا بعضی وفتا مهربونی یاد گرفتنیه. یه وقتایی هم یه تلنگر لازمه تا ادم یادش بیفته.
ATeNa
6 شهریور 90 11:47
چه قدر قشنگ نوشتی . واقعااااا مهربونی کردن اسونه . از هر کاری که انسان توی زندگیش می کنه . ایشااااللله که نی نی خوشملت همیشه سالم باشه عزیزم . از طرف من هم ببوسش . مرسی که اومدی پیشموت خاله ی مهربون
مريم مامان ماهان
6 شهریور 90 12:00
خاطره قشنگي بود ياداوردن بعضي مهربوني ها خيلي خوبه
یک عدد مامان
6 شهریور 90 15:02
حتما آقا ماهان سعی میکنه کارای خوب و مهربونیای مامان و باباشو یاد بگیره و اونا رو انجام بده
مامان پریسا
6 شهریور 90 20:02
سلام دوست عزیز. ممنون از تذ کری که دادی. واقعا همیشه باید شکر گذار خدا باشیم. اسم شما را همیشه در مدرسه مامانها می دیدم خوشحال شدم از نز دیک با شما اشنا شدم نوشته هاتون خیلی صمیمی و قشنگه با اجازه لینکتون میکنم. اگر دوست داشتی ما روهم به جمع دوستان اضافه کن . ماهان عزیزم را ببوس.
مامان ماهان
7 شهریور 90 23:22
دوست جونم خیلی مهربونی ماهانی باید قدر مامان مهربونشو بدونه