پسر گلم! بارها این پست رو بخون.
عزیزم!نازنینم!بهترینم!
این خاطره رو واسه این برات نوشتم که هم تو بدونی و هم به خودم یادآوری کنم که:"مهربونی کردن خیلی آسونه،ما یادمون رفته."
روز پنجشنبه شیراز بودیم و برای انجام کاری به مسیری رفته بودیم که برام خیلی آشنا نبود.همون موقع گفتی دستشویی دارم.ماشینو جلوی مغازه ای پارک کردیم و از مغازه دار آدرس دستشویی رو پرسیدم.گفت این دورو برا جایی نیست که بتونی استفاده کنی.فروشگاه رفاه روبرو دستشویی داره که طبقه سومه و مخصوص کارکنان هست و بهتون کلیدش رو نمیدن.یه محضر هم ته اون کوچه بن بسته.شاید دستشویی داشته باشه.
منم تو رو بغل کردم تا از یه خیابون بزرگ و پر ازماشین رد بشیم.بعد هم یه مسیر طولانی رو تا آخرای کوچه باید میرفتیم.وسطای کوچه بودیم که یه آقایی گفت خانم ببخشید.به طرفش برگشتم.گفت:اگر اینجا دستشویی نداشت،کمی بالاتر از این خیابون یه اداره پسته و بالاترش هم یه پارکینگه.هر دوجا دستشویی عمومی داره.و بعد رفت.
عزیز دل مامان!آدرس دستشویی رو دادن کار بزرگی نیست.ولی اینکه یه رهگذر که سوال منو شنیده بوده، احساس مسئولیت کرده و یه مسیر تقریبا طولانی رو پشت سر ما اومده بود تا اینو بگه،به نظر من که خیلی مهمه.
توی اون محضر ته کوچه بن بست دستشویی رو پیدا کردم و به اداره پست یا پارکینگ نرفتم ولی یه دنیا اون مرد جوون رو دعا کردم و محبتش رو هیچوقت فراموش نمیکنم.
محبتش این بود که به من یادآوری کرد که مهربونی کردن خیلی آسونه.
من که مدت زیادی بود فراموش کرده بودم این محبتا رو .صدقه میدادم برای حفظ جون خودم و خونواده و فکر میکردم مهربونی کردم.به مدرسه کمک میکردم تا مهربونی کرده باشم ولی از دیدن تشویقی اداره بال در می آوردم.برات وبلاگ درست کرده بودم تا خاطراتت رو بنویسم و وقتی بزرگ شدی از مهری که بهت داشتم لذت ببری ولی یه وقتایی غافل شده بودم از زمان حال تو.
وای!چقدر نا مهربونی.خدا کنه همه منو ببخشن.خدا جونم !تو هم منو ببخش.لطفا.