باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
سلام شیرینترینم!
عزاداریهای چند روز اول ماه محرم رو فقط از تلویزیون دیدی.به همین خاطر هم از من میخواستی برات پرچم سیاه بخرم. من هم قول دادم رفتیم خونه مامان بزرگ برات بخرم.
شب هشتم به سمت شیراز حرکت کردیم.وقتی به شیراز رسیدیم و هیئتهای عزاداری رو از نزدیک دیدی خیلی دلت خواست که همراهیشون کنی.منم فرداش برات طبل و زنجیر و پرچم سیاه رو که قول داده بودم خریدم.
تا حدی که سنت اجازه میداد تو رو با حوادث روز عاشورا و تاسوعا آشنا کردم.اینقدر پاک و معصومانه این قضایا رو تعریف میکردی که وقتی از زبون تو میشنیدم اشکم در میومد.
ظهر روز عاشورا که از مراسم برگشتیم با زن عمو لیلا داشتین مراسمی رو که بطور مستقیم از تلویزیون پخش میشد میدیدین. با معصومیت کودکانه ای برای زن عمو توضیح میدادی که "ابوالفضل رفت برای بچه ها آب بیاره. خودش تشنه ش بود آب نخورد تا برای بچه ها بیاره. یزید بدجنس بهش شلیک کرد." زن عمو اشکش سرازیر شد. پرسیدی مامان چرا زن عمو گریه میکنه؟ گفتم چون امام حسین مظلوم بود. گفتی چی؟ گفتم چون به امام حسین ظلم شده بود. باز هم متوجه نشدی و گفتی چی؟ گفتم کسایی بودن که امام حسین رو اذیت کرده بودن. بلافاصله گفتی اگر کسی منو اذیت کنه میتونم گریه کنم؟