آن يار مهربان
سلام مهربانم.
وقتي ما بچه بوديم كيفهاي مدرسه ايمون رو تا جايي كه ميشد استفاده ميكرديم.ابتدايي يادمه كه هر دوسال يكبار كيف مي خريديم.(البته اونوقتا جنس كيفهامون هم خوب بود و اصلا خبري از جنس چيني نبود) هنوز هم ظاهر كيفهام رو يادمه.ولي عكسي ازشون ندارم.
اول سال مدیر مهدتون هزينه لوازم التحرير رو از خونواده ها گرفتن و خودشون وسایل رو براتون خریدن. بعضي از وسايل كه بايد تو مهد بمونه و همونجا ازش استفاده کنین.ولي فرصت نشده بود كه كيفاتون رو بهتون بدن تا اينكه روز يكشنبه اينكارو كردن.
واااي نميدوني چه شوق و ذوقي داشتي.اصلا كيف رو از خودت جدا نميكردي.اتفاقا همون روز با هم رسيديم خونه و تو تا به حياط رسيدي و دوستات رو ديدي گفتي:" نيگا كنين من بزرگ شدم ميرم مهد از اينا دارم.شما كه ندارين.شما كوچيكين."
كيف رو از دوشت پايين آوردي و دسته ش رو گرفتي و هل دادي.و چپ و راست ميرفتي و كلاس ميذاشتي.بهت گفتم بيا بريم خاله رو برسونيم برگرديم.وقتي برگشتيم بچه ها تو حياط نبودن و رفته بودن خونه.گفتي مامان ميشه يه كوچولو برم در خونه محدثه؟زود ميام.منم بهت گفتم باشه.به شرطي كه تا من در رو باز كردم بياي خونه.
رفتي در خونه دوستت در زدي و توي فاصله اي كه طول كشيد تا در رو باز كنن كيفتو طوري تنظيم كردي كه كاملا روبروي در باشه.همين كه خانم همسايه در رو باز كردن گفتي:محدثه ببين كيفمو.تو از اينا نداري.كه محدثه گفت بيا ببين منم دارم.
بــــــــــــــــــله.كلاس گذاشتن شما كار خودشو كرده بود و محدثه رو هم به ايراد واداشته بود.مامانش هم از سر ناچاري يه چمدون بزرگ كه دسته و چرخ هم داشته خالي كرده بود و داده بود بهش.
خانم دكتر فردوسي ميگن يه زماني سن بچه ها ايجاب ميكنه كه براي همديگه كلاس بذارن و به خودشون افتخار كننو تا جايي كه واقعيته نبايد جلوي اين كار بچه ها رو گرفت.منم هيچي نميگفتم ولي تو دلم حسابي به اين كاراي شما ميخنديدم.چه دنياييه اين دنياي شيرين شما.
بعد از ظهر هم كه ميخواستي استراحت كني كيفت رو بغل كردي و باهاش خوابيدي.
به مناسبت عيد غدير هم از طرف مهد اين كارتهاي خوشكل رو بهتون هديه دادن.
فردا روز كتاب و كتاب خواني هست.ديروز از طرف مهد رفته بودين بازديد از كتابخونه.يه كتاب و يه پازل هم هديه گرفتي.چه كار خوبي بوده اين كار مهد كه شما رو بازديد بردن و اين هديه ها رو همونجا بهتون دادن.
خانم ساقي خيلي خيلي ازتون ممنونیم.
خدا رو شكر كه تو فعلا به كتاب علاقه زيادي داري و يه كتابخونه كوچولو هم توي كمد اتاقت داري. انشاءالله كه اين علاقه همچنان باقي بمونه.(كه البته به همت هر دومون بستگي داره).
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن١:چون اين پست رو از خونه مامان بزرگ واست نوشتم نتونستم عكس كتابخونه خودت رو بذارم.انشاءالله تو اولين فرصت اين كار رو ميكنم.
پ.ن٢:ضمن تشکر از همه دوستان و تبریک روز عید،چون الان خونه نیستیم نظرات این پست و پست قبلی رو فعلا نمیتونم تایید کنم.بعدا که برگشتیم سر فرصت به همه عزیزان سرمیزنم.