کاربرگهای مهد
سلام نازنینم.
هر روز وقتی ازت میپرسیدم تو مهد چی یاد گرفتی؟میگفتی هیچی یاد نگرفتم
منم چون شنیده بودم که نباید به اصرار پرسید ادامه نمیدادم. یکبار هم که از هلیا(دختر همسایه) پرسیدم گفت شعر یاد گرفتم:گفتم آفرین بخون:شروع کرد:"همه چی آرومه تو به من.........."ما هم که مستفیض شدیم و کلا بیخیال مساله.
یه دفترچه یادداشت هم تو کیفته که مربیتون فقط یه بار زحمت کشیدن و توش یادداشت گذاشتن و خدا رو شکر تمام اون مطالب رو از قبل هم میدونستی.
تا اینکه دیروز که خودم خونه بودم و اومدم مهد دنبالت دم در بهت گفتم ببر دفترچه رو بده خانمتون تا توش یادداشت بذاره که تو رفتی و با چندتا برگه برگشتی.تو فاصله ای که داشتیم میرفتیم سوار ماشین بشیم یه نگاه بهشون انداختم دیدم کاربرگهای مهر و آبانه.گفتم ازت بپرسم ببینم میدونی؟
ـادیسون کیه؟ ـبرق رو اختراع کرده.
منو بگی همچین شنگول شدم.مونده بودم که تو معنی "اختراع"رو میفهمی یا نه؟برگه رو تو کیف گذاشتم و رفتیم فروشگاه خرید.وقتی هم اومدیم خونه دیگه فرصت نداشتم ببینم.
تا امروز صبح موقعی که داشتی خاله شادونه رو نگاه میکردی یه دفعه یادم افتاد.رفتم برگه رو آوردم. سوالای مربوط به اطلاعات عمومی رو خوب جواب میدادی چون زیادی آسون بودن. سوالای مشاغل و ایران شناسی رو هم همینطور. کلمه خوانی رو هم خودم عمدا ازت نپرسیدم ولی سوالای شخصیت رو خیلی بامزه جواب میدادی:
حافظ کیه:تو شیرازمونه. چکار میکنه:مث باباها که میرن سر کاره،شعر میگه.
امام رضا:تو مشهده
حسین فهمیده کیه:حسین فهمیده کیفمو کشید پاره شد.
مامانی هیجانزده هم که نذاشت کارتون تو تموم بشه همینجوری ازت سوال میکرد و تو هم چشم به تلویزیون جواب میدادی.گفتم مامان به من نگاه کن.روت به طرف من ولی چشمات به تلویزیون بود.گفتی مامان چشمام خودش اینجوری میشه اونجا رو نگاه میکنه.
چندتا حیوون اهلی رو بگو:مث اونایی که میخوریم.تو غذامونه.
چندتا حیوون وحشی رو بگو:میگو بوی ماهی میده ولی باید بخوریمش.
ولی آشپزی رو خوب فول بودی شکمو.گفتم چطور شیر کاکائو درست میکنیم؟گفتی من بلدم اول شیرو میریزیم.بعد اونو که گذاشتی اونجا(اشاره به پودر کاکائو) شکر هم توش میریزیم.هم میزنیم هم میزنیم.(این یکی که عملی بوده رو خوب یادگرفته بودی.بقیه رو ظاهرا یه جور دیگه آموزشتون دادن.)
بعدش هم که قربون چشای بادومی برم شیرکاکائو درخواست کردی و درس خوندن تعطیل.اینقدر هم برای شیرکاکائو عجله داشتی که نذاشتی درست همش بزنم.یه کمی خوردی گفتی شکرش خوب حل نشده
عکس کاربرگهای مهر و آبان رو تو ادامه مطلب میذارم ببینی
سلام نازنینم.
هر روز وقتی ازت میپرسیدم تو مهد چی یاد گرفتی؟میگفتی هیچی یاد نگرفتم
منم چون شنیده بودم که نباید به اصرار پرسید ادامه نمیدادم. یکبار هم که از هلیا(دختر همسایه) پرسیدم گفت شعر یاد گرفتم:گفتم آفرین بخون:شروع کرد:"همه چی آرومه تو به من.........."ما هم که مستفیض شدیم و کلا بیخیال مساله.
یه دفترچه یادداشت هم تو کیفته که مربیتون فقط یه بار زحمت کشیدن و توش یادداشت گذاشتن و خدا رو شکر تمام اون مطالب رو از قبل هم میدونستی.
تا اینکه دیروز که خودم خونه بودم و اومدم مهد دنبالت دم در بهت گفتم ببر دفترچه رو بده خانمتون تا توش یادداشت بذاره که تو رفتی و با چندتا برگه برگشتی.تو فاصله ای که داشتیم میرفتیم سوار ماشین بشیم یه نگاه بهشون انداختم دیدم کاربرگهای مهر و آبانه.گفتم ازت بپرسم ببینم میدونی؟
ـادیسون کیه؟ ـبرق رو اختراع کرده.
منو بگی همچین شنگول شدم.مونده بودم که تو معنی "اختراع"رو میفهمی یا نه؟برگه رو تو کیف گذاشتم و رفتیم فروشگاه خرید.وقتی هم اومدیم خونه دیگه فرصت نداشتم ببینم.
تا امروز صبح موقعی که داشتی خاله شادونه رو نگاه میکردی یه دفعه یادم افتاد.رفتم برگه رو آوردم. سوالای مربوط به اطلاعات عمومی رو خوب جواب میدادی چون زیادی آسون بودن. سوالای مشاغل و ایران شناسی رو هم همینطور. کلمه خوانی رو هم خودم عمدا ازت نپرسیدم ولی سوالای شخصیت رو خیلی بامزه جواب میدادی:
حافظ کیه:تو شیرازمونه. چکار میکنه:مث باباها که میرن سر کاره،شعر میگه.
امام رضا:تو مشهده
حسین فهمیده کیه:حسین فهمیده کیفمو کشید پاره شد.
مامانی هیجانزده هم که نذاشت کارتون تو تموم بشه همینجوری ازت سوال میکرد و تو هم چشم به تلویزیون جواب میدادی.گفتم مامان به من نگاه کن.روت به طرف من ولی چشمات به تلویزیون بود.گفتی مامان چشمام خودش اینجوری میشه اونجا رو نگاه میکنه.
چندتا حیوون اهلی رو بگو:مث اونایی که میخوریم.تو غذامونه.
چندتا حیوون وحشی رو بگو:میگو بوی ماهی میده ولی باید بخوریمش.
ولی آشپزی رو خوب فول بودی شکمو.گفتم چطور شیر کاکائو درست میکنیم؟گفتی من بلدم اول شیرو میریزیم.بعد اونو که گذاشتی اونجا(اشاره به پودر کاکائو) شکر هم توش میریزیم.هم میزنیم هم میزنیم.(این یکی که عملی بوده رو خوب یادگرفته بودی.بقیه رو ظاهرا یه جور دیگه آموزشتون دادن.)
بعدش هم که قربون چشای بادومی برم شیرکاکائو درخواست کردی و درس خوندن تعطیل.اینقدر هم برای شیرکاکائو عجله داشتی که نذاشتی درست همش بزنم.یه کمی خوردی گفتی شکرش خوب حل نشده
کاربرگهای مهرماه:
کاربرگهای آبانماه
اینم کاربرگ زبانه که البته هیچ کلمه ایش رو نمیدونی.چون فعلا ترجیح میدم ساعتهایی که زبان دارین مهد نری.(ظاهرا 1ساعت در هفته هست.هرچند که برنامه کلاسیتون چیز دیگه ای نوشته.)
حالا که عکس کاربرگها رو زدم بد نیست برنامه کلاسیت رو هم یادگاری داشته باشی.