هنوز هم ...............دلم عجیب گرفته.
سلام آشناترین!
امروز به خاله ایران به خاطر سرما خوردگیش مرخصی دادم و تو با من اومدی مدرسه.در بدو ورود که صف صبحگاهی به هم ریخت.همهمه و پچ پچی بین بچه ها افتاد و مسیر صفها به سمت تو کج شد.بعد هم که بالای سکو اومدیم تا بریم دفتر،دستی برای بچه ها تکون دادی و همهمه به جیغ و کف و قربون صدقه تبدیل شد.
توی کلاس هم که طبق معمول دوست داشتی بری پای تابلو خط خطی کنی و بعدش هم پاک کنی.(غافل از اینکه لباسهات قسمتی از وایت بورد نیستند)
خدا رو صدها مرتبه شکر که امروز نمیخواستم درس بدم.حل تمرین و امتحان داشتیم.وگرنه با وجود تو کی حواسش به درس بود.متاسفانه چند بار مجبور شدم بخاطر همین حواس پرتی دانش آموزا با لحن تندی صحبت کنم،که آخر سر اعتراض تو دراومد:"دعوا نکن.داد میزنی دوست ندارم."
مدرسه به خیر و خوشی گذشت ولی تو از ساعت 11 که تو مدرسه خوابت برد،ساعت 4 عصر بیدار شدی.(خودت دانش آموز شدی میخوای چکار کنی؟؟؟!!!)
عصر قرار شد یه سر بریم خونه ایران خانم.آخه از وقتی از زیارت اومدن فرصت نشده بود خدمتشون برسیم.وقتی رسیدیم طبق معمول اینقدر گرم برخورد کردن که فکر نکردیم تو این شهر غریبیم.یه حس آشنایی دیرینه.
یه دختر کوچولوی 7 یا 8 ساله هم اونجا بود که کمرویی میکرد و از پشت پرده سرک میکشید..بابایی که میخواست سر صحبت رو باهاش باز کنه اسمشو پرسید:جواب داد صدیقه.بعد پرسید کلاس چندمی؟سر شو پایین انداخت و جواب نداد.لیلا(هووی ایران خانم)گفت باید اول یا دوم باشه ولی مدرسه نمیره.صدیقه از اتاق که بیرون رفت،پرسیدم چرا؟مگه مشکلی داره؟گفت نه.خونواده فقیر و یه بابای لا ابالی داره.اصلا به فکر تربیت بچه هاش نیست.6 تا بچه داره.3 تا پسرا میرن مدرسه ولی 3 تا دخترا نه.یکی رو با پول صدقه مردم شوهر داده.دومی هم که کم خونه و هر ماه باید دیالیز بشه و اینم سومیشه.
یادم افتاد پارسال ایران خانم از مردی صحبت کردن که زنش رو حسابی کتک زده بود فقط بخاطر اینکه صبحونه رو اول برای بچه هاش آماده کرده بود که میخواستن برن مدرسه و بعد برای شوهرش.قالب پنیر رو پرت میکنه بیرون و زن بیچاره رو حسابی میزنه.تا جایی که توی بیمارستان پزشکها خودشون به خاطر شدت ضربات با نیروی انتظامی تماس میگیرن.زن بیچاره چند روزی هم قهر بوده ولی بخاطر بچه هاش برمیگرده.توی خونشون امکانات اولیه زندگی رو هم ندارن.نه تلویزیون ،نه آبگرمکن و.....برقشون هم به علت بدهی قطعه.بچه هاش شبا میان خونه ایران خانم تلویزیون ببینن.
من نمیدونم بابای این خونواده چقدر مقصره؟مطمئنا اگر دست و بالش باز بود اخلاقش به این بدی نبود.(قصدم توجیه بد اخلاقیاش نیست ولی.... .بگذریم.)
ایران خانم!تو سرور مایی.من خیلی چیزا ازت یادگرفتم.خیلی ی ی ی .تو خودت محتاج پول ماهیانه ت هستی ولی خیلی دست این خونواده رو میگیری.آدم از خودش خجالت میکشه.کاش منم دل تو رو داشتم.اصلا تصورش هم برام سخته که خودم بخوام برای شوهرم زن بگیرم تا عشق بچه تو دلش نمونه. و اینقدر با هووم خوش رفتار باشم که خودم براش خونه بسازم در حالی که خونه خودم هنوز دار چوبی داره و توی بارندگی زمستون هم روی سرم فرود اومده.تو شاید نتونی به ماهان علوم و ریاضی و نقاشی یاد بدی ولی مطمئنم درسهایی بهش میدی که من تا آخر عمرم هم نمیتونستم یه خطش رو یادش بدم.