ممنونم.غافلگیر شدم.
سلام گل پسرم.
واقعیتش مامان جون این چند روز خیلی اتفاقها افتاد که اگر بخوام بنویسم همه وب میشه انرژی منفی.
من هم بی خیال نوشتن خاطرات پنج شنبه و شنبه و یکشنبه میشم.هر چند که هر روزش یه عالمه حرف داره.مخصوصا پنج شنبه که بدترین بود.
ولی بریم سراغ اتفاقات خوب.
بعدازظهر پنجشنبه علاوه بر اون همه فشاری که به هردومون واردشدبرق خونمون از ساعت ٢ بعد از ظهر تا ٩ شب قطع بود.تقریبا سه چهارم شهرک برق نداشتند و مشکل اساسی پیش اومده بود.اما پارک روبروی خونه برق داشت.من هم برای اینکه یه کم حال و هواتو عوض کنم و از اون دمقی درت بیارم (مخصوصا که بابایی هم رفته بود شیراز)بردمت پارک صنعت.
وای خدا جون چقدر شلوغ بود.همه به خاطر تاریکی زده بودن بیرون.خدا رو شکر خیلی خوب بود و خوش گذشت.اینقدر که اغلب اونایی که پارک بودن دلشون میخواست هفته ای چند شب برق بره.از همه مهمتر اینکه وسط اون شلوغی یکی از دوستای وبلاگی رو دیدیم.اینقدر هیجان زده و خوشحال شدم که حد نداشت.مامان بارمان و برسام با گل پسرای خوشمزه ش.تو هم با بارمان دوست شدی.
ولی اصلش من این پست رو بخاطر اتفاقات دیروز نوشتم:
بعد از چند روز دردسر مامانی و تق و لق سرکار رفتنش، دیروز باباجون مرخصی گرفت و قرار شد شما با هم برین مهد.اول صبح که با بابایی میرفتین مهد بهت میگه ماهان بیا مامان رو غافلگیر کنیم و امروز ناهار بپزیم.تو هم خوشحال میگی باشه تخم مرغ رو باید اینجوری بشکنی(اداشو برای بابایی در آورده بودی).بابایی میگه گوشتها رو چکار کنیم میگی من دستم گوشتی میشه.نمیتونم.
بعدهم که رسیده بودین مهد فقط بغض کرده بودی ولی گریه نکرده بودی
بابایی هم بر میگرده خونه و شروع میکنه به هنرنمایی.(از مامان نپرس که باباجون چندبار زنگ زد و پیام فرستاد و ......)
حدود ساعت یازده هم میاد مهد دنبالت.
ظهر که من اومدم تا در زدم بدو اومدی سلام کردی و از تفنگ دوستت برام گفتی و بعدش هم منو بردی تو آشپزخونه و با خوشحالی گفتی باباجون غذا پخته.من هم یه عالمه از خودم تعجب و خوشحالی در آوردم و وسایل ناهار رو آماده کردم.
همین که غذا رو کشیدم تو ظرف،واقعا غافلگیر شدم.
عالی بود.هم پلو و هم خورش.مخصوصا ته دیگها(به قول تو "ته دیگ چیپسی").طعمش رو هم که دیگه نگو.خودت خوردی میدونی.خیلی خوشمزه شده بود.میدونی چرا؟باباجون یه عالمه چاشنی عشق اضافه ش کرده بود.
بهترین بابای عالم و بهترین پسر دنیا! خیلی دوستتون دارم.شما رو که دارم غمی ندارم.