بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست
امروز جمعه بود و بابا جون خونه بود.تصمیم بر این شد که با هم ماشینو ببرین کارواش.منم تو خونه موندم که به کارهام برسم.اونجا که رسیده بودین چون هوا خیلی گرمه مسئول کارواش بهتون میگه برین تو اتاقش.
تو اون اتاق یه قفس بوده که پرنده کوچکی داخلش زندونی بوده و مدام خودشو به درو دیوار قفس میزده.بابا از اون آقاهه میپرسه این چه پرنده ایه؟میگه:بلبل.(اینجا بلبل زیاده داره)
بابا میگه آوازم میخونه؟میگه نه،سه روز پیش همین دوروبرا گرفتمش ولی صداش در نیومده.
بعدش یه اتفاق خوب میفته.تو و بابا ضامن بلبل میشین و از اون آقا خواهش میکنین آزادش کنه.اونم این کارو میکنه.وقتی هم اومدین خونه به من گفتی "ما اون پرنده رو آزادش کردیم.ضامنش شدیم."
مامان فدای دل مهربونت بشه.خدا کنه به وقتش، یکی هم پیدا بشه که ضامن ما بشه.
اینا درختای خونمونه که گاهی بلبلا میان روش آواز میخونن.