این نیز بگذرد.
سلام نفس مامان!
همه وجود و فکر و ذهن و عشق و زندگی مامان!دوستت دارم.خودم رو نمیدونم الان چطورم ولی شما شکر خدا رو به راهی.بنده دو کلام عارضم خدمت شما."من عاشقتم".حالا بیخیال آزمایش کردنم میشی؟
میدونم که همه روانشناسها و کارشناسان علوم تربیتی لجبازی رو خصلتی طبیعی و ضروریمیدونند و اصلا لجبازی نکردن رو یک عارضه حاد روانی میدونند. و این رو هم میدونم که بچه ها میخوان با این کار اطرافشون رو شناسایی کنند و ببینند تا کجا میتونند پیش برن.اما واقعیتش احساس میکنم یه وقتایی کم میارم.من همه رو گذاشتم به پای "اقتضای سن تو"،تو هم این کم آوردن رو بذار به پای "اقتضای سن من".اینجور بی حساب میشیم.
البته اینو هم بگم که هم تو دست منو خوندی هم من دست تو رو.همینکه میبینم یه وقتایی نمیتونم با ترفندای قبلی راضیت کنم یعنی اینکه ... نه اصلا هیچ معنی ناخوشایندی نیست.یعنی اینکه پسر من بزرگتر شده،یعنی اینکه پسر من باهوشتر شده و یعنی اینکه منم باید بزرگتر بشم و این یعنی پیشرفت.
گردنم میمونه اگه نگم که بعضی وقتا خودم لذت میبرم از این لجبازیهات.و اتفاقا خودم هم میشم دختر بچه ای لوس و مقابلت قرار میگیرم اما اغلب کم میارم و بغلت میکنم و گاز و بوس رو با هم روی اون لپهای خوشکل پیاده میکنم.
خودت هم گاهی خوشت میاد از این لجبازیها و استقلالت نمونه ش امروز ظهر:قرار بود ناهار رو تو حیاط بخوریم(آخه این روزا هوای اینجا کاملا بهاریه) و طبق معمول مسئولیت تو پهن کردن یه زیرانداز دو نفره بود.بر گشتی به من میگی:"مامان تو بگو فرش رو زیر درخت پهن کن تا من به جاش ببرم دم در پهنش کنم."
و گاهی هم پشیمون میشی و شب موقع خواب اظهار ندامت میکنی و میگی مامان من خیلی سعی میکنم پسر خوبی باشم اما نمیشه.
ماهان نازنینم تو بهترینی.کارهایی که میکنی هم همه طبیعی هستند و نمیشه اسم لجبازی رو روی اونها گذاشت.برای تو حکم بازی رو دارند.مخصوصا اینکه تو سنی هستی که درک خوبی از اطرافت داری.ایراد کار از مامانه. مدتیه که خیلی کم حوصله و زود جوش شدم.خودم هم دلیلش رو نمیدونم.هیچ مساله خاصی هم توی زندگیمون پیش نیومده که بخوام به اون ربطش بدم. ظاهرا درد روزمرگی هست.خدا کنه زودتر برطرف بشه.هفته گذشته دانش آموزا هم به مامان تغییر رفتارش رو گوشزد کردن.از همتون معذرت میخوام.
خدایا :
هرگز نگویمت که بیا ... دست من بگیر !
عمری گرفته ای .
مبادا رها کنی ! ...