... دل بستم.
سلام درخشان ترین ستاره !مهربانترین نفس! شیرینترین عسل! بهترین پسر !
مامان فدای همه مهربونیات.فدای همه حرکات شیرینت.الهی دورت بگردم که اینقدر مهربون و شیرینی.دو روز پیش موقع عصر داشتی با بچه های همسایه توی حیاط بازی میکردی.(اینجا هر 4 واحد یک حیاط مشترک دارن.)یه دفعه اومدی در رو که نیمه باز گذاشته بودم باز کردی و گفتی مامان خیلی دوست دارم.بعد هم رفتی بازیت رو ادامه دادی.منم اومدم حسابی فشارت دادم و بوسیدمت.خانم همسایه (خاله مریم)هم که توی حیاط بود اساسی دلش آب افتاد و گفت کم کاری کردی.من بودم خورده بودمش.
هر چند که این کار تو و ابراز محبتت روزی چند بار اتفاق میفته ولی با این وجود باز هم برای من تازه ست و یه حس ناب عاشقانه مادر و پسری خاصی بهم میده.شبا در هر حالت و هر زمان و هر جایی که باشی حتما باید این جمله شیرین "مامان !من خیییییییییلی دوست دارم!"رو بگی و بعد بخوابی.و چنان "خییییییییلی"رو با تاکید و با احساس میگی که من همون موقع تازه متولد میشم.(یا بقول خودت "از دنیا میام".)
حالا به مامان حق میدی که تو رو بخوره ه ه ه ه.
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
ترم فبل کلاس اسکیت رو خدا رو شکر عالی پشت سر گذاشتی.هر چند که 5 یا 6 جلسه بیشتر نرفتی ولی اینقدر علاقه و پشتکار داشتی که مربیتون روز آخر ازت پرسید ماهان چند سالته و تو هم گفتی 3سال(3سال و نیم)بعد مربی گفت میدونستی از همه 3 ساله ها بهتر اسکیت بازی میکنی؟و تو هم با اعتماد به نفس گفتی :آره.بعد بهت گفت میدونستی کارت از همه 5 ساله ها هم بهتره؟و تو دیگه هیچی نگفتی و با غرور یه دور دیگه دور زمین زدی.
ترم جدید از اردیبهشت شروع میشه و ان شاءالله فردا باید برم برای ثبت نامت.چند روز پیش برای تمرین بردمت زمین اسکیت.قبل از اینکه کفشت رو بپوشم یه خراش کوچولو پشت پات دیدم.پرسیدم ماهان این کی زخم شده؟گفتی وقتی از دنیا اومده بودم خودش زخم بود.
اسکیتها رو پات کردم و حدود سه ربع تمرین کردی.بعد که میخواستیم بریم خونه پیشنهاد دادم بریم سوپری خرید.یه قیافه عاقلانه به خودت گرفتی و گفتی:"تو خونه هله بوله(=هله هوله)همه چی داریم."
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
شب موقع خواب از من پرسیدی:"مامان! چرا من از دنیا اومدم؟"منم یه عالمه از آرزوهای خودم و بابایی برای داشتنت گفتم و از لطف خدای مهربون برای ارزانی داشتن بهترین هدیه ش به ما. برات توضیح دادم که چقدر تو پسر خوبی هستی و ما چقدر از خدا به خاطر داشتنت ممنونیم.خیلی خوشحال شدی و احساس خوبی بهت دست داده بود.بعد از چند دقیقه سوال دیگه ای برات پیش اومد.در مورد جنسیتت. منتها با این پرسش:"مامان! چرا من دختر خیلی خوبی نیستم؟"بهت گفتم :مامان تو خیلی خوبی .فقط پسری.دختر نیستی.اما پسر خیلی خوبی هستی.خیالت صد در صد راحت شد و با آرامش تمام خوابیدی. جیگرو عمرو نفس و همه زندگی منی تـــــــــــــــــــــــــــو.
خدایا ممنونم.ممنونم.ممنونم.ممنونم.