ماهـان عــ❤ــزیزتر از جانماهـان عــ❤ــزیزتر از جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

▒▓♥ ماهان عشـ❤ــق ♥▓▒

تویی که نمیشناختمت!!!

1390/11/18 21:31
نویسنده : مامان
3,817 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان !

  نمیدونی پسرم الان چه حسی دارم.قضیه مربوط به یکی از همین دوستان  مجازیه. اسمش را میگذاریم دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته .خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند.وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش.نگرانش میشوم دلتنگش میشوم .وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست .هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم،

  الان که دارم فکر میکنم یه عالمه خاطره توی سرم رژه میره.بعضیاش مال دوسال پیشه بعضیاش مال همین چند ماه پیش.

  بعضیاش مال دنیای واقعیه بعضیاش مال دنیای مجازی.ولی الان خودمم موندم کدوم دنیا واقعیه کدوم دنیا مجازی؟؟!!اینجایی که حرف دلمون رو علنا میزنیم.اینجایی که دستمون رو رو میکنیم.از نگرانیها و دغدغه هامون میگیم.اینجایی که بدون در نظر گرفتن مصلحت و آبرو و شان اجتماعی نظرمون رو میدیم,اسمش رو گذاشتیم مجازی.وبیرون از اینجا جایی که شاید سکوت به خاطر مصلحت جاش رو به خیلی از این مسائل میده بهش میگیم دنیای واقعی.

  چند وقت پیش با یکی از وبهای اینجا به طور کاملا اتفاقی برخورد کردم.حال و هوای وب و صفای دل صاحبش باعث شد که بازدید کننده هر روزش باشم.حتی اگر پست جدید هم نذاشته باشه.خوشیهاش خوشیهای من و نگرانیهاش نگرانیهای من هم بود حتی اگر به زبان نمی آورد.حتی اگر به زبان نمی آوردم.

  دیشب در جواب یکی از نظراتش اسم کوچکش رو دیدم.برام آشنا میومد.مخصوصا که تو این مدت فهمیده بودم با هم همکاریم....

.

.

.

  و امروز فهمیدم ما به مدت یکسال توی یک مدرسه با هم همکار بودیم.دو سال پیش.ما کنار هم که بودیم بنا به هزاران دلیل همدیگه رو نمیشناختیم و حالا که تنها راه ارتباطیمون وبلاگ بچه هامونه بهتر از هر وقت میتونیم با هم حرف بزنیم.فارغ از هر دغدغه و مصلحت اندیشی.

  یکسال به راحتی کنار هم  می نشستیم,شاید برای هم چای هم میریختیم ولی هیچکدام از دل همدیگه خبر نداشتیم.هیچکدام نگرانیها و دلخوشیهای دیگری را نمیدانست ولی حالا...در همین دنیایی که اسمش مجازی است اگر بدانیم خدای نکرده کودکی بیمار است ما هم تب میکنیم .دلهره داریم.با دلشوره هر روز به وبش سر میزنیم و تا خبر سلامتیش را نشنویم آرام نمیگیریم.غافل از اینکه او ممکن است در همین نزدیکیها باشد.همین همسایه روبرویی یا کناری که ماهی یکبار هم همدیگر را نمیبینیم.

  عیب که از چشمهایم نیست.از دلم است.چشمهایم را هر روز میشویم که جور دیگر ببینم اما سودی ندارد.کاش خدا کمک کند دلم را بشویم.

  -------------------------------------------------------------------------------------------------------

بعدا نوشت:منتظر اجازه این مهربان بودم تا آدرس وبشون رو بذارم.الان نظرشون رو تایید کردم.امکان ندارد شیفته اش نشوید.                   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (60)

مریم
18 بهمن 90 22:23
عزیزم من نفهمیدم اگر اون وجود داره کیه؟
خاله ندا
18 بهمن 90 23:14
چقدر جالب!!! و البته متن بسیار زیبا و تاثیر گذار
مامی امیرحسین
19 بهمن 90 2:09
چقدر جالب.میتونم حدس بزنم این دوست مشترکمون کیه.اگه اونی هست که من فکر میکنم خوشبحالتون که از نزدیک باهاش بودی.اما حکایت غریبیه این دنیای مجازی...حداقل برای ما خانوما...برای ما مادرا...گاهی احساساتمون اینقدر نزدیکه که فکر میکنیم همین الان روبروی هم نشستیم و حرف میزنیم.عجیبه واقعا و زیبا...


خوش به حالم میشد اگر زودتر شناخته بودمشون.
مامان علی
19 بهمن 90 3:55
سلام دوست خوب خوب من! در جواب این نامه قشنگت به پسرت چیزی ندارم که بگویم جز اینکه بگویم به ساعتی که این کامنت را برایت میگذارم بنگر تا بدانی که تا پاسی از شب خوابم نبرده است تا حرفهای دلم را برایت بازگو کنم اگر بتوانم اگر بتوانم....


سلام دوست عزیز.همان غریب آشنایی که خودت به شیرینی گفته ای.من هنوز قفلم.ببخشید.
هیچ کس هیچ کسی را نشناخت
هر که پرورده دست وطنی
تو تویی دور زدنیای منی
من منم دور ز دنیای توام
تا دلی با دل دیگر نزند
آشنا هیچ کسی با کس دیگر نشود
مامانی درسا
19 بهمن 90 7:52
عزیز دلم دقیفا" همینطوره که میگین . خیلی وقتا منم درگیر میشم درگیر یه سری مشکلات دوستانم و بعد با خودم میگم آیا اگر این دوستان در کنارمون بودند هم همین طور از احوالشون خبر داشتم . ولی بازم خوشحالم که این بدور از هیچ خجالتی مشکلاتمون رو بازگو میکنیم و بعضا" دوای درد همیدیگه هستیم . ماهان گلمو ببوس .
مامان سانای
19 بهمن 90 9:05
جالب بود ایشالله دوستای خوبی برای همدیگر بمونید
مامان اسراواسما
19 بهمن 90 9:15
سلام !خسته نباشی. این ماجرا منم به فکر فروبرد.
بابای دوقلوها
19 بهمن 90 9:55
واقعا دوست خوب گنجه. حتی اگر توی ذهن آدم باشه. چه برسه به اینکه بخواد توی دنیای حقیقی و مجازی باشه
بابای دوقلوها
19 بهمن 90 10:40
سلام. هم شیراز خوش گذشت و هم سپیدان.
شهر شما کدوم یکیه؟
البته سپیدان خیلی شلوغ بود. واسه برگشتن از سپیدان تا شیراز 4 ساعت توی راه بودیم


جوابتون رو الان دادم.
مامان علی
19 بهمن 90 11:14
افسانه ها میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بی داستانیم...
مهربانترینم چقدر خوشحالم از بودنت از داشتنت... باورم نمیشه این ماهان مهربانی که همیشه عاشقش بودم جگرگوشه عزیز مهربانی بوده که یکسال تمام همسایه دیوار به دیوار بوده هنوز هم توی بهتم...


سلام عزیز
نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به دستم
فدای چشم تو ساقی، به هوش باش که مستم
مامان آرمان
19 بهمن 90 14:43
سلام.
دنیا به همین کوچیکی است
خیلی از ماها همدیگر را بهتر از دوستان حقیقیمون میشناسیم.حوشحالم که بهم رسیدید


زهره مامان نیایش
19 بهمن 90 16:33
احساس قشنگ هر دوتون خوندنی بود و بیشتر از اون دیدنی خیلی زیبا نوشتید از احساستون خوش به حالتون شاد باشید همیشه دوستای خوب


ممنونم دوست عزیز.
مامان امیر علی
19 بهمن 90 17:34
آخه چقدر جالب دنیا رو ببین چقدر کوچیکه .
مامان رومینا
19 بهمن 90 18:05
کاملا موافقم عزیزم باهات.
ya30
19 بهمن 90 19:04
silaaaaaaaaaaaaaaam shanbe tafalode webame shanbe ghalebo ahno upe jadido inaro hame avaz mikonam
مامان علی
19 بهمن 90 20:52
سلام دوست؛
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم بغیر از دوست اینجا
خدایا این منم یا اوست اینجا


مامان پریسا
20 بهمن 90 0:34
خیلی جالب بود و من هم در این دنیای ظاهرا مجازی برای دوستان نااشنا چه غصه ها که نخوردم و چه اشکها..... فکر میکنم در دنیای واقعی این قدر به دوستان نزدیکم وابسته نیستم.
تولد یک عشق
20 بهمن 90 9:47
سلام دوست عزیز خیلی اتفاق جالبیه واقعا تاثیر گذار!!
مبین فرفری
20 بهمن 90 10:44
خانمی تو وب مبین موضوع حرف گوش کن مامان نظر نگار درستهنظر بدید ممنون میشم
مامان نسترن
20 بهمن 90 14:12
هزارو چندمین سالگرد تولد بزرگ مرد آسمونی مبارک
سمانه مامان پارسا جون
20 بهمن 90 17:15
سلام خوبی خانومی؟ چه اتفاق جالبی واستون افتاده. راستی ممنو که جوابمو دادی ولی من نفهمیدم عکس رو که آپلود کردم با چه کدی توی قالب بزارم
زهره مامان نیایش
21 بهمن 90 10:33
سلام خانمی عزیزم نظرم ثبت نشده بود؟

احساس قشنگ هر دوتاتون هم خوندنی بود هم دیدنی ان شا الله که همیشه شاد باشید دوستای مهربون

عیدت مبارک عزیزم


سلام عزیز مهربان.
ببخشید یه مدت نتونستم سر بزنم و نظرات رو تایید کنم.
مامان اميرحسين
21 بهمن 90 11:40
چه خوب كه از اين طريق همديگه و شناختين ايشالا هميشه دوستاي خوبي باشين
مامان آناهل
21 بهمن 90 19:35
چه جالب . علی جان خیلی وقته از لینکهای ماست . ولی .... چه دنیای واقعی غمناک انگیزی . آبرو و شأن اجتماعی ای که ما رو از خودمون و آنچه دوست داریم جدا میکنه . نه ، من که نمیخوامش
كاكل زري يا نازپري
21 بهمن 90 20:45
آخي عزيزم از خوندن متنت اول تعجب زده بعدش ذوق زده شدم نمي دوني من چقدر وابسته به اين دنياي مجزي ام همه ني ني ها و مامانشون از ته دلم دوست دارم اميد وارم دوستي هامون پا برجا بمونه عزيزم
زهره مامان هلیا
22 بهمن 90 2:49
سلام چه جالب دنیای مجازی همین چیزاش آدمو ساعتها پشت کامپیوتر نگه میداره دیگه
مامان علی
22 بهمن 90 23:52
سلام دوست گلم. کجایی ؟کم پیدایی دلم واست ترکید


الهی!!
گرفتار خوشگذرونی خواهرجون.ایشالله شما هم گرفتارش بشین.
مامان زهره
23 بهمن 90 11:31
می گن کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم می رسه! البته اون موقع ها که اینترنت نبود وگرنه از طریق اینترنت را هم مثال می زدند.
مامان زهره
23 بهمن 90 11:32
سلام. همیشه همینه .آدم با خیلی ها دوست می شه بهشون فکر می کنه غافل از اینکه باهاش زندگی می کنه. دنیای عجیبیه.
مامان زهره
23 بهمن 90 11:33
فکرش را بکنید دوتا معلم اونم عاشق به هم برسن چی می شه


واقعا.تازه هم رشته هم باشن.
دایی سامان
23 بهمن 90 17:24
مرسی که سر زدی


سلام.من نظر قبلی رو به همون دلیل که گفتی حذف کردم.حالا چکار کنم؟یکبار دیگه.....
مامان پریسا
23 بهمن 90 21:08
سلام مامانی خوبی گلم. نیستید ؟ ایشالله که خوب و سلامت باشید
مامان علي خوشتيپ
24 بهمن 90 0:33
خيليييييييي جالب بود.چقدر خوبه كه از دنياي مجازي به دنياي حقيقي رسيديد.بهتون تبريك ميگم.


خییییییییییییییلییییییی.
مامان محیا
24 بهمن 90 8:17
سلام عزیزم مرسی که بما سر زدی و ممنون بابت این پست زیبا
مامان رهام
24 بهمن 90 8:31
دنياي كوچيكي داريم،
با اجازتون لينكتون كردم


آره.ممنون.افتخار دادین..من هم شما رو لینک کردم.
مامان ریحانا
24 بهمن 90 11:10
سلام ما اومدیم مرسی که تو این مدتی که نمیتونستم بیام پیشتون به ما سر می زدید چه جالب و دوستی تون مستدام
فهیمه|مامان هدی سادات
24 بهمن 90 11:46
سلام گلم: اتفاقا برای منم این جور قضایایی پیش اومده... ماهان گل رو از طرف من ببوس... توی چهرش یه یزی داره که آدمو جذب خودش می کنه ممنون که به وب هدی جونی سر زدید
یک عدد مامان
24 بهمن 90 13:38
لذت یافتن دوست قدیمیتون بر شما مبارک
مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
24 بهمن 90 14:09
دنیا کوچکتر از اون چیزیه که فکر میکنیم دوستی هم بهترین قسمت اونه ممنون از حضورتون
مامان زهره
24 بهمن 90 15:15
سلام خانوم معلم خوبین ماهان گل را ببوسین


سلام.آره ممنونم.
مامان امیر علی
24 بهمن 90 15:27
ممنون عزیزم به ما سر می زنید و ممنون از نظرات قشنگت .ماهان جون رو ببوس
آذر(مامان کیارش)
24 بهمن 90 17:17
سلام عزیزم چقدر زیبا نوشتی حرف دلت رو.البته حرف دل همه مون .یه جورایی اینجا توی وبلاگ بچه هامون شده خونه دلتنگی هامون .موفق باشی ودوستیت همیشه پایدار باشد


سلام دوست مهربان.ممنونم.شما هم موفق باشید.وجود دوستای گلی که اینجا داریم این خونه ها رو پرنورتر کرده.
مامان علی
24 بهمن 90 18:13
سلام عزیز دلم باور کن جات توی نی نی وبلاگ واقعا خالی بود دلم حسابی تنگت شده بود. همیشه به شادی و گشت و گذار ان شالله که خوش گذشته بهتون و جبران اون باری که ماهان رو از دیدن دوستاش محروم کردین شده باشه. علی هم خوبه روی گلتو می بوسه. ماهان جونم رو می بوسم




سلام.ممنون.جاتون حسابی خالی بود.منم خیلی به یادتون بودم.منتظر بودم اتفاقی همدیگه رو ببینیم که سعادت نداشتم.
اگه فرصت کنم عکساشو میذارم.
مامان حسنی
24 بهمن 90 22:09
چقدرقشنگ نوشتین کاملا درکتون می کنم
به یاددوست نازنین مجازی خودم افتادم با اینکه هنوز ندیدمش ولی مثل خواهردوستش دارم حتی گاهی همدیگه را دعوا هم می کنیم همونیکه ادرسش را بهتون دادم


ya30
24 بهمن 90 23:41
mic az nazareton in nazaretono khili doos dashtam nemidonam chera rasti esmeton mishe beporsam chie
مامان صدف
25 بهمن 90 8:24
گاو و الاغ و اردک ، کبریت و گاز و فندک ،

جوجه و مرغ و لک لک ، ولنتاینت مبارک




ولنتاین مبارك
همراه یك بغل گل رز ، یك سبد ستاره و یك دنیا آرزوی شادباش . . .

مامان سانای
25 بهمن 90 8:43
ممنون عزیزم من از 4 سال و 4 ماه و4 روزگی و4 ساعت و4 دقیقه و4 ثانیه عکس گرفتم و توی وبش گذاشتم بعد دیدم خونده نمی شه ثبت موقت کردم که بعد روش کار کنم ولی شما منو به وجد آوردید که همون جوری ثبت دائم کنم . دوستتون دارم




مادر کوثر و علی
25 بهمن 90 9:22
وااااااااای چه عالی نوشتییییییییییییین آفرین به شما دو همکار که به این زیبایی همدیگرو شناختین و درک کردین
مامان آريا
25 بهمن 90 14:48
عزيزم عين حقيقتو نوشته بودي به نظر منم اين دنيا خيلي حقيقي تر و زيبا تر از دنياييه كه ماتوش داريم زندگي مي كنيم دنيايي كه به خاطر خيلي چيزا نمي تونيم حرفه دلمونو بزنيم دنيايي كه به راحتي از كنار يكديگر مي گذريم ولي توي اين دنيا با غم دوستان غمگينيمو با شاديشون شاد منم با تو موافقم كه كاش توي دنياي خودمون هم اينطوري بوديم
مامان زهره
25 بهمن 90 15:38
سلام به ماهانجون و مامان خوبش.همیشه خوش باشین
مامان رومینا
25 بهمن 90 16:38
ولنتاین مبارک


ولنتاین مبارك
همراه یك بغل گل رز ، یك سبد ستاره و یك دنیا آرزوی شادباش . . .

سمانه مامان پارسا جون
25 بهمن 90 16:55
ولنتاین مبارك ، همراه یك بغل گل رز ، یك سبد ستاره و یك دنیا آرزوی شادباش . . .



سمانه مامان پارسا جون
25 بهمن 90 16:55
مرسی که جواب دادی خانومی
مامانی درسا
25 بهمن 90 20:03
عزیزم روز عشق و محبت بر شما دوست عزیزم مبارک


ولنتاین مبارك
همراه یك بغل گل رز ، یك سبد ستاره و یك دنیا آرزوی شادباش . . .

مبین فرفری
25 بهمن 90 20:48
سلام عزیزم ولین مبارک دوست دارم


ولنتاین مبارك
همراه یك بغل گل رز ، یك سبد ستاره و یك دنیا آرزوی شادباش . . .

ya30
25 بهمن 90 20:51
khob asan fekresho nemikardam fek mikardam 17 ina sham vali 19.3 shodam hala bezarin ye up bayad naghshehay ke keshidamo bezaram bebinin chghadddddd ghashngan
مادر کوثر و علی
26 بهمن 90 13:32
سلام
خوب هستین؟ ماهان جون منو ببوسید
اومدم بگم خوشبحالتون که جم زندگی میکنید. من اونجا رو خیلی دوست دارم


سلام.رسیدن بخیر.زیارت قبول.چه عکسای قشنگی گرفتین.آدم دلش هوا یی میشه.خوش به حالتون.
راستی مگه شما جم اومدین؟اگه خواستین دوباره بیاین ما رو بیخبر نذارینا.
مامان ماهان
26 بهمن 90 17:55
واااااااااااااااااااای چقدر جالب
الهی دوستیتون همیشه پایدار باشه عزیزم
واقعا این دنیای مجازی عجب دنیاییه
من که واقعا از ته دل میگم با ناراحتی کسی ناراحتم و با خوشی و خوشحالیشون خوشحال میشم به طوری که برای نزدیکام و اطرافیانم اینطور نیستن خلاصه خیلی وابسته شدم و دوست دارم هر روز بهتون سر بزنم ولی متاسفانه ماهانی نمیزاره مجبورم وقتایی که خوابه بیام تا یه کم صفا کنم



مامان سپنتا
26 بهمن 90 23:58
سلام ماهان جونم....ببخشید که اینقدر دیر اومدیم خدا رو شکر که بالاخره برف بازی کردی.... چه آدم برفی خوش تیپی کار دستیت هم خیلی زیباس آفرین به این مامان مهربون
مامان سپنتا
27 بهمن 90 0:02
وای ...ظاهرا نظر قبلی رو اشتباه برای این پست گذاشتم.. معذرت... ولی این پست... واقعا همین طوره که میگی دوست عزیز... دنیاهامون جابه جا شده... عجیــــــــب